نور چشم پيمبري حمزه
چه قدَر مثل حيدري حمزه
اسدالله ديگري حمزه
به خداوند، محشري حمزه
اي مُلقّب به سيّدالشهدا
حامي مُخلص رسول خدا
*****
هم عمو هم برادرش بودي
همه جا يار و ياورش بودي
تو علمدار لشکرش بودي
جنگجوي دلاورش بودي
تا نظر بر سپاه مي کردي
روزشان را سياه مي کردي
*****
بين لشکر وجود تو لازم
بين ميدان، حريف تو نادم
افتخار قبيله ي هاشم
مي نويسم براي تو دائم
مي نويسم کمال داري تو
مثل جعفر دو بال داري تو
*****
بي سبب نيست اين که "سرداري"
به علي رفته اي جگر داري
وقت حمله به سينه پر داري
همه ديدند که هنر داري
با دو شمشير حمله مي کردي
وَ دمار از همه در آوردي
*****
 مرحبا بر تو اي عموي رسول
که چنين شد سفيد، روي رسول
با تو محفوظ چار سوي رسول
کم نگرديد با تو موي رسول
کاش حمزه مدينه هم بودي
دور بيت الحزينه هم بودي
*****
 بيعتت با نبي چه ديدن داشت
اَشهدت آن زمان شنيدن داشت
عطر اسلام تو وزيدن داشت
رنگ بوجهل هم پريدن داشت
با کمانت سرش ز هم پاشيد
از تو و نام حمزه مي ترسيد
*****
ما پياده ولي سواره، شما
يکي از راه هاي چاره، شما
روضه هاي پر از اشاره، شما
تکّه تکّه و پاره پاره، شما
اهل بيت از تو ياد مي کردند
بر تو گريه زياد مي کردند
*****
در کمين بود، نيزه را انداخت
پيکرت را چه بي هوا انداخت
تا نبي روي تو عبا انداخت
همه را ياد بوريا انداخت
اوّلين رکن پنج تن مي خواند
روضه ي شاه بي کفن مي خواند
*****
ته گودال پيکرش افتاد
جلوي چشم خواهرش افتاد
جاي خنجر به حنجرش افتاد
ناله اي زد وَ مادرش افتاد
يا بُنَيَّ ذبيح عطشانم
يا بُنَيَّ قتيل عريانم
*****

شاعر: محمد فردوسی