در شب سوم عزای امیرالمؤمنین(ع) و سومین شب قدر حقیر را از دعای خیر محروم نفرمائید.

غمم را ظلم بي اندازه کرده
مرا در غصه پر آوازه کرده
الهي خير نبينه ابن ملجم
که داغ مادرم را تازه کرده

از على بانگ اذان ...

از على بانگ اذان امشب به گوش ما نيامد
مسجد کوفه پُر از جمعيت و مولا نيامد
نخل هاى کوفه مى گريند و مى گويند با هم
آنکه بود از اشک چشمش ‍ آبيار ما نيامد
پير نابيناى مسکينى چنين مى گفت امشب
اى خدا يار من مسکين نابينا نيامد
کودکي با کودکي مي گفت من بي شام خفتم
آنکه بر ما شام مي آورد آمد يا نيامد
دامن مادر گرفته گوشه ى ويرانه طفلى
گويد اى مادر بگو امشب چرا بابا نيامد
با صداي پاي او لب هاي مامي گشته خندان
چشم ما گريان شد و از او صداي پا نيامد
چاه گويد من از آن مولا هزاران راز دارم
رازدارِ در ميان جامعه تنها نيامد
نام مولا گشته ميثم شمع جمع درد مندان
گرچه شب بگذشت و آن ماه جهان آرا نيامد
رفته امشب جانب عُقبا که زهرا را ببيند
زين سبب آن شهريار کشور جان ها نيامد

شب بیست و سوم ماه رمضان-نوحه سینه زنی 3

کوچه هاي کوفه ، چه رنگ غم گرفته
سينه ها ز داغ و ، رنج و الم گرفته
جبرئيل امين ، زغصه دم گرفته
يا علي يا حيدر يا مرتضي يا حيدر(2)
*****
در عزاي مولا خونفشان زمين و آسمان شده
کار عرشيان و فرشيان مصيبت و فغان شده
حجت ابن الحسن تسليت ز ماتم بابت علي
خانه ي هدايت ولايت بي مرتضي ويران شده
گشته غوغا به پا، خانه ي مرتضي، کشته شد علي خدايا
يا علي يا حيدر يا مرتضي يا حيدر(2)
*****
غصه هاي مولا ، دگر به سر رسيده
وقت ديداره با ، فاطمه ي شهيده
بعد زهرا علي ، دگر خوشي نديده
يا علي يا حيدر يا مرتضي يا حيدر(2)
*****
آه از اين زمانه ، که ميکرد ، خون به دل شير خدا
داد از اين مصيبت ، که محنت ، کشيده قلب مرتضي
تيغ ابن ملجم ، شکسته ، سر امير مؤمنان
گرچه قاتل او ، هميشه ، بوده عذاب کوچه ها
مي رسد اين ندا، قد قتل مرتضي، کشته شد علي خدايا
يا علي يا حيدر يا مرتضي يا حيدر(2)
*****

خانه با رفتنت اينبار ...

خانه با رفتنت اينبار به هم ريخته است
شهر بي حيدر کرار به هم ريخته است
پدرم نبض زمان بودي و با رفتن تو
سحر و روزه و افطار به هم ريخته است
هرکسي ديد پدر، حال مراگفت به خويش:
دختر فاطمه بسيار به هم ريخته است
بستر خالي تو گوشه ي اين خانه پدر
علتي شد که پرستار به هم ريخته است
بودنت مايه ي آرامش و آسايش بود
حال با رفتن تو کار به هم ريخته است
حسن غمزده را بيشتر از زخم سرت
قصه ي سينه و مسمار  بهم ريخته است
حرفي از کوچه نبايد بشود پيش حسين
چونکه با گفتنش هر بار به هم ريخته است
صحبت از کوفه و بازار و اسيري کردي
از همان لحظه علمدار به هم ريخته است
گفته اي کوفه ميارند مرا طوري که
همه ي کوچه و بازار به هم ريخته است

شب بیست و سوم ماه رمضان-نوحه سینه زنی 2

آخرين شب از شباي قدره و دل ما اسير ذکر ربناس
گريه ها هم برا بيچارگيمون هم برا غم و عزاي مرتضاس
دارالمصيبت شده دلها
مولا شده مهمون زهرا
ياحيدر ياحيدر ياحيدر
*****
دو سه روزه که ديگه نيمه شبا، صداي ناله مولا نمياد
از ميون خاک نخلستون عشق، سوز ناله ي يازهرا نمياد
دو سه روزه کوفه بي مولاس
زينب غمديده بي باباس
ياحيدر ياحيدر ياحيدر
*****
باباجون رفتي و من مي مونم و، روزايي که خيلي سخت و مشکله
من کجا و همسفر شدن کجا، با سَنان و ابن سعد و حرمله
اما چونکه مي بينه خدا
ما رأيتُ الا جميلاً
ياحيدر ياحيدر ياحيدر
*****
باباجون روزي مياد که به خدا، از زمين و از زمون دل مي کنم
تو همين کوفه با ديدن ِ حسين، سرم و به چوب محمل ميزنم
زينبت ميشه زار و حزين
حسينت ميشه نيزه نشين
واويلا واويلا واويلا
*****

شب بیست و سوم ماه رمضان-نوحه سینه زنی 1

تو رفتي از کنارم بابا ديگه تکيه گاهي ندارم
بي تو تو اين ديار غربت ببين که پناهي ندارم
به دام غم ها گرفتارم، شده گريه بعد تو کارم
نشستم پا خطرات تو، تک و تنها گريه مي بارم
غمت کرده پيرم = دعا کن بميرم
که ميلي به موندن ندارم=تمومه بدون تو کارم
واويلا امون از جدايي
علي يا علي جان کجايي
*****
بزرگيّ غم هجرونت توي سينه ها جا نمي شه
تو اين شبها قرار دلها بجز نام مولا نمي شه
تو رفتي من موندم و غم ها، شدم بي تو يکه و تنها
تو رو کشته زخم سر و من، مي ميرم از زخم زبونها
شده ذکر هر لب=شد آواره زينب
ديگه خسته از اين زمونه ام=نمي خوام تو کوفه بمونم
واويلا امون از جدايي
علي يا علي جان کجايي
*****
خزوني شد بهارم از غم مث برگ پاييزي زردم
دارم ميرم از اين جا امّا دوباره يه روز برمي گردم
به درد و غم مبتلا مي شم، راهي کرببلا مي شم
همه هستم ميره از دستم، اسير اين کوفيا مي شم
مي ذارن زير پا=خوبيا تو بابا
در خونه ها رو مي بندن=به اشک يتيمات مي خندن
واويلا امون از جدايي
علي يا علي جان کجايي
*****
فراموش مي کنند اين مردم که هستن همه زير دينت
همه با طعنه مي گن با من کجا رفته داداش حسينت
نمک مي ريزن روي زخما، صدقه مي دن نون و خرما
مي کوبن رو نيزه سرها رو، جلو چشم مادرم زهرا
به پا مي شه غوغا=پيش چشم سقا
مي ريزن تا با تازيونه=سر بچه ها وحشيونه
واويلا امون از جدايي
علي يا علي جان کجايي
*****