با تمام نياز مي خوانم

با تمام نياز مي خوانم
حس گرفتم چه ناز مي خوانم
نام داوودي تو را امشب
چقدَر دلنواز مي خوانم
قصه ات را شبيه گيسويت
در دل شب دراز مي خوانم
من به عشق تو اي زلال ناب
رو به دريا نماز مي خوانم
نسبتي هست بين ما اين را
از همان دير باز مي خوانم
نسبتي را که خوب مي داني
در رگ توست خون ايراني
*****
نه زمستان نه فصل پاييزي
در بهاري به اين دل انگيزي
آمدي تا که خنده اي زيبا
با لبان پدر بياميزي
از شراب صحيفه ات امشب
جرعه اي در پياله مي ريزي؟
خواهم عيدي شب تولد تو
کربلايي مدينه اي چيزي
چشمه اي از دو چشم تو خورشيد
ديده ات را کجا توانم ديد؟
*****
السلام اي امام سجاده
اي به روحت سلام سجاده
سجده احيا شد از سجود شما
سرتان التيام سجاده
بال جبريل پهن مي گردد
زير پايتان به نام سجاده
مثل شيريني دعاي تو را
نچشيده است کام سجاده
در قنوتم دعاي جاري توست
مهر و تسبيح يادگاري توست
*****

اي به عبّاد ...

اي به عبّاد اين جهان استاد
اي ملقب به سيد سجاد
اي نبي را تو بهترين فرزند
اي علي را تو برترين اولاد
اي زهست تو هستي عالم
اي زجود تو جود ما ايجاد
اي ز فضل تو عقل آدم مات
اي زعلم تو در عجب عبّاد
اي ز تو شد خراب کاخ ستم
وي ز تو کاخ عدل و داد آباد
طاعت خلق اين جهان صفر است
طاعت تو فزون تر از اعداد
نخل دين کام ياب شد از تو
خرمن ظلم از تو شد بر باد
گشت رسوا يزيد بد فرجام
تا که کردي تو خطبه اي ايراد
از بيانات خانمان سوزت
سرنگون شد ز تخت ابن زياد
نطق زيبا و آتشين سخنت
درس آزادگي به عالم داد
با گذشت تو اي ولي خدا
ريشه کن شد بناي استبداد
سخنانت به صفحه تاريخ
ثبت شد تا بشر شود ارشاد
گشت امشب ز يمن ميلادت
دل ما شاد خلق عالم شاد
شعر «ژوليده» را بکن تضمين
اي به عبّاد اين جهان استاد

باز در بحر ولايت ...

باز در بحر ولايت گهري پيدا شد
ابر، يک ‌سو شد و قرص قمري پيدا شد
گلشن عشـق و اميـدِ پسـر فاطمه را
الّه‌ الّه! چــه مبـارک ثمـري پيدا شد
يک‌صدا خنده ‌زنان اهل سماوات و زمين
همـه گفتنـد حسين دگـري پيـدا شد
يا حسين اي پسر فاطمه چشمت روشن
ذکر و تسبيح و دعا را پدري پيـدا شد
يم توحيد به جوش آمد و در دامن آن
صدفي گشت عيان و گهري پيـدا شد
همه خوبان جهان يکسره کردند اقرار
که ز خوبان جهان خوب‌تري پيدا شد
روي حق روي نبي روي امامان يکسر
همـه در صورت زيبـا پسري پيدا شد
مژده اي اهـل تـولا شـب ميلاد آمد
جان بگيريد به کف حضرت سجاد آمد
*****
سوره ي نـور حسين ‌بـن ‌علـي سيمـايش
دو جهـان شيفته ي حسن جهـان‌ آرايش
چشم مادر به تماشاي جمالش روشن
جـاي گل ‌بوسه ي بابا بـه همه اعضايش
نقش فرقان محمد خط و خال و حسنش
جـاي پيشانـي جبريل به خاک پايش
شجـر نـور بــود آيتــي از جلـوه ي رخ
ملک العرش بـود بنـده و او مولايش
اين همان سوره ي طور است و کتاب مستور
که بـود قـلب حسين‌ بن ‌علي سينايش
پاي داوود پيمبـر بـه زمين مي‌ چسبد
گـر بـه هنگـام تضـرع شنود آوايش
نور بر عرش کند سر ز مناجات شبش
روح بخشـد بر وي با دم روح ‌افزايش
پاي تا سر قـد و بـالاي علي را بيند
چشم بابا بـه تمـاشاي قد و بالايش
معني پنج کتاب است نهان در نفسش
چـارده سـوره ي نـور است رخ زيبايش
به جـلال و شـرف و قدر ندارد همتا
در همه عالم چون خالق بي‌همتايش
نه عجب عالم اگر گردد فرمانبر او
ابر بـارد بـه منـاجات غـلام در او
*****
روي او مصحف قدر و شرفش پيغمبر
گوهـر چـار يـم نـور و يـم هفت گهـر
استـلام حجـرش کـور کند چشم هشام
کعبـه دور سـر او گـردد بـا حجر و حجر
مي‌تـوان در غل و زنجيـر بگيرد چو علي
بــا دو انـگشت يـداللّهــي در از خيبــر
کـرم و جــود بـود سائــل پشـت در او
شـرف و قـدر به خـاک قـدمش آرد سر
حلقه ي سلسلـه در حلقـه ي فرمان وي است
سنـگ بـر لـب بامنــد از او فرمــان بر
اين خليلي است که با هر سخنش بت شکند
احتياجش نه بـه دست است نه بازو نه تبر
اوست آن بنده که چون پاي نهد در محراب
در نمـاز شبش از هـوش رود مـرغ سحر
اين توانمند خطيبي‌ است که در مسجد شام
بر سـر تخت ستـم بشکنـد از خصم، کمر
اين رسولي‌ است که بوده است چهل معراجش
سـوي معبـود بــه دنبـال سـر پـاک پدر
چه روي ناقه ي عريـان چه به ويرانه ي شام
اين امام است امام است امام است امام
*****
اين امامي‌ است که همگام امام شهداست
پدر حلم و رضا و پسـر خـون خداست
موج در موج بـود لنگـر کشتـي نجات
گام در گام همه شعله ي مصباح هداست
در عنايت کمـي از کفه ي جـودش عالم
در حقيقت نمي از قطره ي علمش درياست
طاعت خلق سماوات و زمين بي‌ مهرش
به خـدا روز قيـامت سنـد بي‌ امضاست
اين خدا نيست خدا نيست خدا مي‌داند
طلعت غيـب در آيينـه ي رويش پيـداست
بــي‌جهت سـدِّ رهِ زائــر او گرديدنـد
حـرم حضـرت سجاد، بقيـع دل ماست
اين علي‌بن‌حسين است که با فريادش
همه جا کرببلا و همه دم عاشوراست
تـا خدايي خداونـد، امـام است به خلق
بـه خدايـي خدايي که جهان را آراست
«ميثما!» از سخن مدح، فراتر خوانش
اين کتابي‌ است که هرگز نبود پايانش
*****باز در بحر ولايت گهري پيدا شد
ابر، يک ‌سو شد و قرص قمري پيدا شد
گلشن عشـق و اميـدِ پسـر فاطمه را
الّه‌ الّه! چــه مبـارک ثمـري پيدا شد
يک‌صدا خنده ‌زنان اهل سماوات و زمين
همـه گفتنـد حسين دگـري پيـدا شد
يا حسين اي پسر فاطمه چشمت روشن
ذکر و تسبيح و دعا را پدري پيـدا شد
يم توحيد به جوش آمد و در دامن آن
صدفي گشت عيان و گهري پيـدا شد
همه خوبان جهان يکسره کردند اقرار
که ز خوبان جهان خوب‌تري پيدا شد
روي حق روي نبي روي امامان يکسر
همـه در صورت زيبـا پسري پيدا شد
مژده اي اهـل تـولا شـب ميلاد آمد
جان بگيريد به کف حضرت سجاد آمد
*****
سوره ي نـور حسين ‌بـن ‌علـي سيمـايش
دو جهـان شيفته ي حسن جهـان‌ آرايش
چشم مادر به تماشاي جمالش روشن
جـاي گل ‌بوسه ي بابا بـه همه اعضايش
نقش فرقان محمد خط و خال و حسنش
جـاي پيشانـي جبريل به خاک پايش
شجـر نـور بــود آيتــي از جلـوه ي رخ
ملک العرش بـود بنـده و او مولايش
اين همان سوره ي طور است و کتاب مستور
که بـود قـلب حسين‌ بن ‌علي سينايش
پاي داوود پيمبـر بـه زمين مي‌ چسبد
گـر بـه هنگـام تضـرع شنود آوايش
نور بر عرش کند سر ز مناجات شبش
روح بخشـد بر وي با دم روح ‌افزايش
پاي تا سر قـد و بـالاي علي را بيند
چشم بابا بـه تمـاشاي قد و بالايش
معني پنج کتاب است نهان در نفسش
چـارده سـوره ي نـور است رخ زيبايش
به جـلال و شـرف و قدر ندارد همتا
در همه عالم چون خالق بي‌همتايش
نه عجب عالم اگر گردد فرمانبر او
ابر بـارد بـه منـاجات غـلام در او
*****
روي او مصحف قدر و شرفش پيغمبر
گوهـر چـار يـم نـور و يـم هفت گهـر
استـلام حجـرش کـور کند چشم هشام
کعبـه دور سـر او گـردد بـا حجر و حجر
مي‌تـوان در غل و زنجيـر بگيرد چو علي
بــا دو انـگشت يـداللّهــي در از خيبــر
کـرم و جــود بـود سائــل پشـت در او
شـرف و قـدر به خـاک قـدمش آرد سر
حلقه ي سلسلـه در حلقـه ي فرمان وي است
سنـگ بـر لـب بامنــد از او فرمــان بر
اين خليلي است که با هر سخنش بت شکند
احتياجش نه بـه دست است نه بازو نه تبر
اوست آن بنده که چون پاي نهد در محراب
در نمـاز شبش از هـوش رود مـرغ سحر
اين توانمند خطيبي‌ است که در مسجد شام
بر سـر تخت ستـم بشکنـد از خصم، کمر
اين رسولي‌ است که بوده است چهل معراجش
سـوي معبـود بــه دنبـال سـر پـاک پدر
چه روي ناقه ي عريـان چه به ويرانه ي شام
اين امام است امام است امام است امام
*****
اين امامي‌ است که همگام امام شهداست
پدر حلم و رضا و پسـر خـون خداست
موج در موج بـود لنگـر کشتـي نجات
گام در گام همه شعله ي مصباح هداست
در عنايت کمـي از کفه ي جـودش عالم
در حقيقت نمي از قطره ي علمش درياست
طاعت خلق سماوات و زمين بي‌ مهرش
به خـدا روز قيـامت سنـد بي‌ امضاست
اين خدا نيست خدا نيست خدا مي‌داند
طلعت غيـب در آيينـه ي رويش پيـداست
بــي‌جهت سـدِّ رهِ زائــر او گرديدنـد
حـرم حضـرت سجاد، بقيـع دل ماست
اين علي‌بن‌حسين است که با فريادش
همه جا کرببلا و همه دم عاشوراست
تـا خدايي خداونـد، امـام است به خلق
بـه خدايـي خدايي که جهان را آراست
«ميثما!» از سخن مدح، فراتر خوانش
اين کتابي‌ است که هرگز نبود پايانش
*****

نور حق مي دمد از ...

نور حق مي دمد از مشرق سجاده‌ي تو
چه شکوهي ست در اين زندگي ساده تو
مي رود از نظرش جنت و ملک و ملکوت
آنکه از روز نخستين شده دلداده‌ي تو
زمزم و کوثر و تسنيم به وجد آمده اند
از زلالي مي و روشني باده‌ي تو
هر کسي معجزه‌ي چشم تو را باور کرد
مي شود بنده ولي بنده‌ي آزاده‌ي تو
با کرامات نگاهت دل هر عاشق را
مي برد سمت خدا روشني جاده‌ي تو
آمدي تا به جهان نور يقين برگردد
نور ايمان و سعادت به زمين برگردد
*****
مکه با مقدم تو عطر بهاران دارد
ديده‌ي روشن تو رحمت باران دارد
کعبه بر شانه‌ي لطف تو توکل کرده
با نفس هاي مسيحايي تو جان دارد
مثل جدّت تو نهادي حجر الاسود را
ور نه بي مرحمتت قامت لرزان دارد
هر کسي در دل او نور ولايت جاري ست
به کرامات تو و چشم تو ايمان دارد
از نگاهت همه اعجاز و يقين مي بارد
چشمهايت چقدر تازه مسلمان دارد
آيه آيه کلمات تو همه روشني اند
خط به خط مصحف تو جلوه‌ي قرآن دارد
لحظاتت همه از نور خدا لبريزند
مگر اين شوق الهي تو پايان دارد
شب گذشت و سر تو بر روي تربت مانده
در عروجي تو ولي شوق عبادت مانده
*****
با تو هر لحظه‌ي من بوي خدا مي گيرد
عطر اخلاص و مناجات و دعا مي گيرد
بچشان بر دل ما طعم عبوديّت را
سجده هامان به نگاه تو بها مي گيرد
تو ولي نعمت ما و همه عبدت هستيم
رحمت واسعه ات دست مرا مي گيرد
تا بقيعت دل شيداي مرا راهي کن
عشق از گوشه‌ي چشمان تو پا مي گيرد
آنقدر بنده نوازي که دل چون من هم
عاقبت تذکره‌ي کرب و بلا مي گيرد
باني روضه‌ي اربابي و باران باران
چشمم از محضر تو اذن بکا مي گيرد
از تو بر گردن اسلام چه دِيْني مانده
با فداکاري تو شور حسيني مانده
*****
رهبر جان به کف اهل ولايي آقا
مظهر بي بدل صبر و رضايي آقا
به تو و عزت و ايثار و شکوهت سوگند
علم افراشته‌ي خون خدايي آقا
بيرق نهضت ارباب به روي دوشت
وارث سرخي خون شهدايي آقا
خطبه‌ي حيدري ات کاخ ستم را لرزاند
دشمن تو نبرد راه به جايي آقا
کربلا را که تو به کوفه و شام آوردي
همه ديدند که مصباح هدايي آقا
مصحف چشم تو از عشق حکايت دارد
راوي غيرت و ايمان و وفايي آقا
ديده‌ي غرق به خون تو گواهي داده
تو عزادار چهل سال منايي آقا
اشک هم از غم چشمان تو خون مي‌گريد
زائر جان به لب کرب و بلايي آقا
چشم هاي تو از آن ظهر قيامت مي خواند
دم بدم در همه جا داشت مصيبت مي خواند
*****
غربت و بي کسي قافله يادت مانده
شام اندوه و شب هلهله يادت مانده
خار غم چشم تو را باز نشانده در خون
پاي زخمي و پر از آبله يادت مانده
در خرابه تو هم از پاي نشستي آخر
قامت خم شده‌ي نافله يادت مانده
زخم بي مرهم چل روز اسارت آقا
سالها سلسله در سلسله يادت مانده
سالياني ست که اين داغ شهيدت کرده
تلخي طعنه‌ي صد حرمله يادت مانده
قاتلت درد و غم و بي کسي عاشوراست
سالياني ست دل زخمي ات ارباً ارباست
*****

در رحمت ز عرش...

در رحمت ز عرش تا وا شد
پر پروازمان مهيا شد
رخ يوسف نشانمان دادند
دل مجنونمان زليخا شد
صفحات صحيفه ي نوري
ورقي خورد و عشق معنا شد
نفسي زد کسي و بعد از آن
تن دنياي مرده احيا شد
رخ خود را نشان عالم داد
همه ي اعتبار دنيا شد
قلمم استعاره کم آورد
رخ زيباش تا هويدا شد
به زمين ماه مشرقين آمد
علي دوم حسين آمد
*****
شب اربابمان سحر دارد
به روي دامنش قمر دارد
همه از شوق نو رسيده ي او
به لبش خنده اي اگر دارد
شب روياست نخل اميد
پدر و مادري ثمر دارد
دل بابا عجيب پر شور است
و خدا از دلش خبر دارد
به نگاهش عموي بي تابش
نتوانست چشم بردارد
سر بوسيدن لبان پسر
پدرش ميل بيشتر دارد
و به کوري چشم بد نظران
پدري باز هم پسر دارد
به دعايش دخيل بسته شده
پري از جبرئيل بسته شده
*****

اي دعا گشته دعا ...

اي دعا گشته دعا با نفس روح فزايت
وي اجـابت زده هنگـام دعـا بوسه به پايت
چشم اربـاب کـرم از همه ‌سو باز به دستت
دست اربـاب دعـا بستـه بـه دامـان ولايت
عاشق خُلق نکويت همه جا دشمن و دوست
دشمن و دوست کند از دل و جان مدح و ثنايت
کثـرت خلـق الهـي همـه از يمـن وجودت
وسعت مـلک خداونـد بود صحن و سرايت
مصحف تو که زبـور و صحف آل رسول است
وحـي‌ مُنزَل بُـوَد اي روح مناجـات، دعايت
تـو گـل سرسبـد گلشـن کشتـي نجــاتي
رخ گـل انداختــه از بوسـه ي مصباح هدايت
گــره از کـار فـروبستــه ي عالم تـو گشايي
گرچه بسته است به زنجير، يد عقده‌گشايت
ملک و جن و بشر، ارض و سما گوش، سراپا
تا دل شب شنوند از لب جان‌بخش، صدايت
حلقـه ي سلسله‌ها يکســره در حلقه ي ذکرت
به فلک مـي‌رسد از حلقـه ي زنجيـر، ثنايت
گل لبخند تو بر سنگ لب بام، عجيب است
با وجودي که کند سنگ عدو گريه برايت
تو پيـام‌آور خــون گلـوي خـون خـدايي
بـوده در کرب‌و‌‌بلا مقتل خون غار حرايت
هيجده داغ بـه دل داشتـي و باز شکفتي
اي زده صبر و رضا خنده به لبخنـد رضايت
جاي تو همچو خداوند بـود در دل مؤمن
ظاهراً ديد عـدو گوشه ي ويران شده جايت
مي‌دمـد از نفس روح‌فـزا بــوي حسينت
مي‌زند مـوج ز فريـاد درون خون خدايت
نسل‌هـا يکسره چشم‌اند به ديـدار جمالت
نسل‌هـا يکسره گوش‌اند بـه آواي رسايت
سعي تـو بــوده ره قـرب الــي‌ الله تعالي
کربلا مـروه شـده، شـام بلا بـود صفايت
به پدر حکم شهادت به تو فرمان اسارت
بـا حسين‌بن‌علـي بـود يکـي جام بلايت
با وجودي که دو بازوي تو در سلسله بسته
بـود از چـار طـرف ديده ي سائل به عطايت
بستـه درهاي جهان بر تو و پشتِ درِ بسته
ملک و جن و بشـر، يکسره هستند گدايت
اين عجب نيست که چون پاي به محراب‌گذاري
ذات معبـود دهــد سيــد عبــاد، نـدايت
نه عجب گر ملک العرش کند سرمه ي چشمش
آن غبـاري کـه ز صحـرا بنشيند به ردايت
«ميثم» و سايه ي لطف تـو و فـرداي قيامت
اي پنـاه همـه در روز جــزا ظـل همايت

اي مظهر نجابت و ...

اي مظهر نجابت و اخلاص و سادگي
اي اسوه ي يگانگي و ايستادگي
عرش خدا نديده به پاي تواضعت
اين گونه ساده با نسب شاه زادگي
گر چه نماز در دل شب هاي عاشقي
يک رسم بوده بين شما خانوادگي
اما حديث سجده ي طولاني ات شده
وجه تمايز تو در اين اوفتادگي
همواره همنشين تبار رعيتي
در منتهاي عزت و ارباب زادگي
در پيش چشم هاي تو اي همدم سحر
من ماندم و خجالت اين بي ارادگي
اي دست پر کرامت حق بين آستين
ادرکني يا امام هدي زين العابدين
*****
ريشه دوانده در نگهت رسم دلبري
از درک ناقص کلماتم فراتري
آئينه ي تجلي ايمان و بندگي
در قامت عبادت و تقوا چه محشري
در معرفت به وادي عرفان نيافتم
از مکتب صحيفه ي تو راه بهتري
تو صخره ي شهامت و ايثار و غيرتي
در هيبت و اراده عليّ مصوري
لرزيده پايه هاي شب از خطبه خواني ات
گفتند آمده اسد الله ديگري؟
وقتي دعا به دشمن خود ياد مي دهي
معلوم مي شود چقدر مثل مادري
بايد براي تو به روي طاق يادها
قابي بياورم پر از وَ ان يکادها
*****
خورشيد محو سجده ي طولاني تو بود
در جستجوي رتبه ي ايماني تو بود
اين رسم سفره داري و مهمان نوازيت
جاري ميان آن رگ ايراني تو بود
در نيمه هاي شب دل بي تاب جبرئيل
در حسرت قرائت قرآني تو بود
سجاده ي ستاره چهل سال شاهد
چشمان خيس و ديده ي باراني تو بود
قلب ترک ترک شده ي کاسه هاي آب
مبهوت خشکي لب عطشاني تو بود
پس کوچه هاي کوفه و دروازه هاي شام
در حزن گريه ها و پريشاني تو بود
هر دم که صحبت غم اين مرد مي شود
سر تا به پاي قافيه پر درد مي شود
*****
با ما بگو ز تسويه ي بي مرام ها
از چشم هرزه و نظر ازدحام ها
ديدم محاسن تو ز خونت خضاب شد
از بس که سنگ خورده اي از پشت بام ها
گويا شبيه شهر مدينه به کوفه هم
با خنده داده اند جواب سلام ها
تا نام فاطمه ز دهان شما پريد
گويا دوباره تازه شده انتقام ها
نا مردمان کوفه فراموششان شده
از آن سفارشات و از آن احترام ها
با تازيانه بر تن اطفال مي زدند
بس وحشيانه پيش نگاه امام ها
«مسلم» به پاي غربت مولا قيام کن
ديگر بس است صحبت خود را تمام کن
*****

ولاددت امام سجاد(ع) - سرود 2

جهان شده از نو، دوباره آبادت
حسين زند بوسه، هماره بر رويت
چو آسمان ريزد، ستاره بر كويت
خوش آمدى سجاد(2)
*****
تو ماه تابانى، تو جان جانانى
رسيده اى از راه، خوش آمدى مولا
بيا گل زهرا، نظر نما بر ما
نشسته بر لبها، ذكر على جانم
خوش آمدى سجاد(2)
*****
عزيز زهرايى، اميد دلهايى
به ما گنهكاران، شفيع فردائى
به خوبى گلها، به لاله صحرا
به مادرت زهرا، عيدى بده بر ما
خوش آمدى سجاد(2)
*****
به لطف بى همتا، دوباره شد پيدا
گلى ز گلزار، فاطمه ي زهرا
خوش آمدى سجاد(2)
*****

ولاددت امام سجاد(ع) - سرود 1

عيد ميلاد است عيد ميلاد است
عيد ميـلاد امــام سجــاد است
*****
شهربانـو! قــرص قمـر آوردي
پســري ماننــد پـــدر آوردي
اين پسر فخر آبـاء و اجداد است
عيد ميـلاد امـام سجاد است
عيد ميلاد است عيد ميلاد است
عيد ميـلاد امــام سجــاد است
*****
اين چراغ دل روح عبادات است
جـان ثـار ا... سيد سادات است
باعث خلـق عالـم ايجاد است
عيـد ميـلاد امام سجـاد است
عيد ميلاد است عيد ميلاد است
عيد ميـلاد امــام سجــاد است
*****
صلـوات ‌ا... بـر قـد و بـالايش
بـا تماشـاي جمــال زيبـايش
قلب زهرا و قلب حسين شاد است
عيـد ميـلاد امام سجـاد است
عيد ميلاد است عيد ميلاد است
عيد ميـلاد امــام سجــاد است
*****
پنجم شعبان جهان شده گلشن
ابي‌ عبـد ا... چشم و دلت روشن
گلشن توحيد زين پسر آباد است
عيـد ميـلاد امـام سجـاد است
عيد ميلاد است عيد ميلاد است
عيد ميـلاد امــام سجــاد است
*****
همـه عالــم در ظـل ولاي او
همه مرهون لطف و عطاي او
مهر او ما را لطف خداداد است
عيد ميـلاد امـام سجـاد است
عيد ميلاد است عيد ميلاد است
عيد ميـلاد امــام سجــاد است
*****
اين پسر مدحش کلام قرآن است
در مناجــاتش پيــام قـرآن است
سخن مدحش فزون ز اعداد است
عيــد ميــلاد امـام سجـاد است
عيد ميلاد است عيد ميلاد است
عيد ميـلاد امــام سجــاد است
*****

آسمان امشب ز دامن ...

آسمان امشب ز دامن جاي گل ريزد ستاره
مـاه، سرگرم تماشـا مهـر مبهوت نظاره
مرحبا! اي ماه شعبان، ماه آوردي دوباره
مـاه آوردي دوبـاره ماه، نه! يک ماه‌ پاره
قلب آل‌ ا... خرم، چشم خيرالناس روشن
خانه ي مـولا شده از طلعت عباس، روشن
*****
چشم دل بگشا که وجه خالق اکبر ببيني
شيـر ثـار الله را در دامـن حيـدر ببيني
بلکه در آغوش حيدر، حيدر ديگر ببيني
ساقـي عترت کنار ساقـي کوثـر ببيني
چشم شو تا بنگري آيينه ي حق‌اليقين را
شيـر ثارالله و شمشير اميرالمؤمنين را
*****
فاطمـه! ام‌البنين! شيرخـدا را شير زادي
مرحبا! مادر! که بر دست خدا شمشير زادي
سـوره ي انـا فتحنـا را بهيـن تفسير زادي
لشکـر پيـروز دشت کربلا را ميـر زادي
شيرِ شير داور است اين پاي تا سر حيدر است اين
فاش مي‌گويم کـه زهرا را حسين ديگر است اين
*****
روي، داور دست، حيدر خصلت و خوي رسولش
سير معراج الهي هم صعودش هم نزولش
کيست اين ريحانه‌ الحيدر کـه زهراي بتولش
کرده در اوج سرافرازي به فرزندي قبولش
نقش پيشانيش باشد اين که اين يار حسين است
حضرت عبـاس، سقـا و علمــدار حسين است
*****
اوست آن عبدي که کس نشناخت او را جز امامش
ناتمامش خوانـده‌ام خوانم اگـر ماه تمامش
لرزه‌ها افکنده بر پشت سپاه کفر، نامش
از خـدا و انبيـا و اوليـا بــادا سلامش
شأن او شأن امامت دست او دست کرامت
سايه ي قـدش قيامت تا قيامت راست‌قامت
*****
جز علي هرکس بگويـد مدح او باشـد شکستش
بوسه‌گاه مرتضي روي و جبين و چشم و دستش
گشت تقـديم خـدا روز شهـادت بـود و هستش
دست از دست و سر و جان شست در عهد الستش
بر وفاي عهد خـود تا پاي جان استاد، آري!
هم شعار بذل جان سرداد هم سر داد، آري!
*****
اي که با خون خدا ممزوجي و خون خدايي
دستگيـر عالم و سردار دست از تن جدايي
نور چشم فـاطمه، مصباح مصبـاح‌الهدايي
بلکه در روز قيـامت بـر شهيـدان مقتدايي
تو علمـدار حسيني تـا ابد يار حسيني
شير عاشوراي خون و مرد ايثار حسيني
*****
بـازوي فرزنـد زهـرا دست از پيکـر جدايت
چارده معصوم را باشـد بـه لـب ذکر ثنايت
بلکه هنگام ولادت کـرده شير حق دعايت
کيستي تو که امامت گفت جان من فدايت؟
اي همـه آزادمردان شاهد آقايي تو
خضر با آب حياتش تشنه ي سقايي تو
*****
آب دريـا نعـره زد تا جرعه‌اي از آن بنوشي
غيرتت مي‌گفت بايد چون دل دريا بجوشي
بيـن دريـا تشنـه بـاشي آب دريا را ننوشي
مرحبا! تا آخريـن خط عطش بايـد بکوشي
اي شـرار تشنگي نور چراغ مکتب تو
بحر سوزان تب تو آب عطشان لب تو
*****
تــو دلـت آرام امـا آب دريــا بــي‌قرارت
بحر، رفع تشنگي کرده ز چشم اشک‌بارت
بلکـه دريـا قرن‌هـا گرديده بر گرد مزارت
آب شد خون جبين و گشت جاري بر عذارت
سوخت در آب روان بـر تشنگان پـا تا سر تو
شک ندارم اينکه زهرا خوانده خود را مادر تو
*****
دل گرفتـار تـو امـا تـو گرفتـار حسيني
جـان جاناني و با جـانت خريدار حسيني
از ولادت تا شهادت محو ديدار حسيني
بلکه فرداي قيـامت هم علمدار حسيني
کيستي تو؟ کيستي تو؟ اي عطش آب بقايت
وقت جـان دادن پيمبـر آب آورد از برايت
*****
اي سلام آب بر لب‌هاي خشکت تا قيامت
اي پس از ايثار جان خويش هم يار امامت
يافته عشق و وفا از خون بازويت سلامت
سـائل درگـاه تـو آقايـي و جود و کرامت
اين تويي مولا! که منت بر سر «ميثم» نهادي
نخـل خشکش را ز بحـر بي‌کرامت آب دادي
*****

وقتي خدا قدم به ...

وقتي خدا قدم به دل و جان ما گذاشت
عباس را به جان و دل شيعه جا گذاشت
عطر ادب ز خيمه ي عشاق شد بلند
وقتي حسين پرچم عباس را گذاشت
اي همت بلند تو خلوتگه امان
بيچاره آنکه حق تو را زير پا گذاشت
نور تو را مقام تو را عصمت تو را
جز در وجود پاک تو خالق کجا گذاشت؟
فاني في الحسين شدن از مرام توست
در مکتبي که دست تو آن را بنا گذاشت
سلطان عشق گفت:فداي تو جان من
بعد از خودش امام تو سنت بجا گذاشت
با انتقال رتبه باب الحوائجي
ارباب ما نهايت منت به ما گذاشت
انگار علاقه به تو ارث فاطمي است
در دل عزيز فاطمه عشق تو را گذاشت
تقوا و زهد علم وعمل غيرت و وقار
اينها مظاهري است که در تو خدا گذاشت
روزي که از وجاهت تو پرده بر کشند
پيغمبران ز وجه خدا جرعه سر کشند
*****
آنکه تو را ز زمره ي جانانه ها نوشت
نام ترا به سر در ميخانه ها نوشت
ساقي شدي که ساغر ايمان دهي به ما
قدر تو را قدير به پيمانه ها نوشت
قصه نويس مبتکر قصه هاي عشق
قد تو را رشيد چو افسانه ها نوشت
اي سايه ات پناه امام زمان، خدا
کهف تو را امن ترين خانه ها نوشت
خشم خدا به ابروي پيوسته ات سزاست
چشم تو را مراقب بيگانه ها نوشت
جانت فداي طاعت و جسمت فناي يار
وصف تو را شبيه به پروانه ها نوشت
گلبوسه ها به دست تو دارد پيام ها
دست تو را محافظ گلخانه ها نوشت
رزمت عجيب شبيه به جنگيدن علي است
شمشير تو خطوط سر شانه ها نوشت
حيدر،حسن،حسين اساتيد جنگي ات
درس تو را زمکتب شاهانه ها نوشت
وقتي سخن ز ساقي و ساغر شود رواست
نام تو را به سر در خمخانه ها نوشت
عشقت جلال ماست، تبارکت يا هلال
رويت جمال هوست، تعاليت يا جلال
*****
از بس نوشته اند جمالت منور است
رويت سزاي گفتن ا... اکبر است
اي حمزه ي رسول گرامي کربلا
محو تو سيد الشهداي پيمبر است
اي نافذ البصيره کجا سير مي کني
چشمت شبيه هيبت چشمان حيدر است
از آن زمان که تو پسر فاطمه شدي
دستت شفيع امت زهراي اطهر است
سرو قدت اگر چه به ام البنين بَرد
کي هيبتت به هيبت زينب برابر است
آنانکه نام ماه بني هاشمت دهند
رخسارشان منور صد ماه و اختر است
فضل وکمال را به تو تفويض کرده اند
آنانکه فضلشان همه از فضل داور است
روز جزا به مرتبه ات غبطه مي خورند
آنانکه از شهادتشان فيض محشر است
دل را شراب صحبت تو مست مي کند
ما را خمار بوسه بر آن دست مي کند
*****
روز ازل که روز علمداري تو بود
آب حيات تشنه لب ياري تو بود
روزي که جام عشق عطشناک مرد بود
آن روز روز سيد وسالاري تو بود
کافي نبود سر بکشد جام عشق را
تنها کسي که شاهد ميخواري تو بود
روزي که هيچ صحبت دلداگي نبود
صحن الست صحنه ي دلداري تو بود
دل دادي و شد آتش دلبر به کام تو
لب تشنگي متاع خريداري تو بود
چشم و سر و دو دست تو دادُ الست داد
شرم شريعه از عرق جاري تو بود
وقتي تنت نشست ز مستي ميان نور
عرشي عظيم گرم عزاداري تو بود
بر خلق نوري تو خدا افتخار کرد
فخر خدا براي گرفتاري تو بود
آن روز هم در عالم ذر مثل کربلا
زهرا کنار علقمه در ياري تو بود
آن ساقي آفرين که تو را آفريده است
مشک تو را و اشک تو يکجا خريده است
*****

جمع مان جمع كه...

جمع مان جمع كه تا نقش خيالي بزنيم
كوچه باغي برويم و پر و بالي بزنيم
پاي حافظ مي اي از شعر زلالي بزنيم
جمع مان جمع بياييم كه فالي بزنيم
شاخ شمشاد قدان خسرو شيرين دهنان
كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان
*****
بگذاريد از اين فاصله بويي بكشيم
در خم را بگشائيم و سبويي بكشيم
تيغ ابروي كجش را به گلويي بكشيم
صد و سي و سه نفس نعره ي هويي بكشيم
از دل ما چه به جا مانده كه غارت كرده
پسر سوم زهراست قيامت كرده
*****
ماه و خورشيد دو حيران و دو سرگردانند
سالها دل سر اين طايفه مي گرداند
بال در بال فرشته غزلي مي خوانند
ما همه بنده و اين قوم خداوندانند
آمده تا ز علي تيغ دو سر را گيرد
قد بر افرازد و بر دوش علم را گيرد
*****
جمع مهر و غضب و جذبه و طوبايي را
در تو ديديم مسيحايي و موسايي را
محشري كن كه ببينند دل آرايي را
برده اي ارث از اين سلسله آقايي را
حق بده مات شود چشم، تماشا داري
هر چه خوبان همه دارند تو يكجا داري
*****
آسمان پيش قدمهات به حيرت افتاد
كهكشان وقت تماشات به زحمت افتاد
موج برخواست و از آن همه هيبت افتاد
كوه تا نام تو را برد به لكنت افتاد
اين علي هست، خودش هست، جنابش آمد
خوش بحال دل زينب كه ركابش آمد
*****
تشنه خاكيم ترك خورده ولي دريا، تو
شوره زاري همه با ماست وَ باران با، تو
وَ نوشتيم كه يا هيچ پناهي، يا تو
دلمان قرص بود قرص چرا؟ زيرا تو
بعد مرگم به هواي حرمت پر گيرم
من كفن پاره كنم زندگي از سر گيرم
*****
رگ پيشاني تو تا كه تورم مي كرد
لشكر انگار كه با مرگ تكلم مي كرد
دست و پا را نه فقط، راه نفس گم مي كرد
بيرقت در وسط دشت تلاطم مي كرد
تو سليماني و تختت وسط ميدان است
چقدر سر ز سرِ تيغ تو سرگردان است
*****
مي كشي تا وسط معركه ها توفان ها را
بند آورده نگاهت نفس ميدان را
تا كه ارباب بگيرد به سرت قرآن را
مي درد نعره ي تو زهره ي سرداران را
شور آن قله كه آتش فوران كرد تويي
آن كمان دار كه ابروش كمان كرد تويي
*****
سايبان دل زينب دل ما هم با توست
حاجتي گر چه نگفتيم فراهم با توست
ماه شبهاي محرم تويي و دم با توست
اي علمدار ادب شور محرم با توست
دست ما نيست كه در پاي غمت مي گرييم
لطف زهراست كه زير علمت مي گرييم
*****
بي تو از چشم حرم خون جگر مي ريزد
خونت از ساقه ي صد تير و تبر مي ريزد
وَ رباب اشك به لبهاي پسر مي ريزد
خيز از خاك و ببين خاك به سر مي ريزد
ابرويت بند دلش بود كه از هم وا شد
واي بر حال سكينه كه سرت دعوا شد
*****

امشب است آن شب كه...

امشب است آن شب كه شادى بر در دربار عشق
حلقه مى كوبد كه عقل آمد پى ديدار عشق
ساقيا لبريز كن امشب ز مى پيمانه را
تا به مستى پرده بردارم من از اسرار عشق
سينه زنها سينه چاكان سينه سرخان را بگو
دست افشانى كنيد آمد سپهسالار عشق
تا كه سازد پرچم خودكامگى را سرنگون
زد قدم در ملك عالم مير و پرچمدار عشق
نقطه پرگار هستى گر حسين بن على است
آمد از ره پاسدار نقطه پرگار عشق
تا دهد سرمشق جانبازى به جانبازى ما
آمد آن جانباز قطعه قطعه پيكار عشق
آنكه با تيغ كجش شد قامت اسلام راست
آمد از ره تا ببوسد سنگر ايثار عشق
تنه لب رفت و برون شد تشنه و لب تشنه كرد
جان شيرين را نثار مقدم دلدار عشق  
بر سر پيمان نشست و با عدو پيمان نبست
داد سر با سرفرازى تا كه شد سردار عشق
دست داد و دست از فرزند زهرا بر نداشت
كز مقام و مرتبت شد جعفر طيار عشق
چشم داد و چشم بر خوان ستمكاران ندوخت
تا كه شد سيراب از سر چشمه سر شار عشق
مي شود مستور زير ابر تا روز معاد
ماه بيند روى ماهش تا كه نگردد خار عشق
از على بايد چنين فرزند تا روز مصاف
همچو گل پرپر شود تا كه نگردد خار عشق
شير حق را شرزه شيرى داد حق ، كز هيبتش
روبهان را مى كند در دهر تار و مار عشق
اى بنازم بر چنين ازاد مردى كز شرف
گوى سبقت برده در ايثار با اقرار عشق
آفرين بر همت مردانه اش كز يك نگه
چون على وا مى كند صدها گره از كار عشق
رحمت حق باد بر شير تو اى ام البنين
اين چنين شيرى نمودى هديه بر دادار عشق
تا كه او باب الحوائج هست دست حاجتى
شاعر «ژوليده» را نبود بر اغيار عشق

اي از همه انبيا درودت

اي از همه انبيا درودت
اي روح ائمــه در وجـودت
عالـم همه بـر در تـو سائل
فرزنــد علــي!‌ ابوالفضائل!
شمشير حسين و شير حيدر
سر تا بـه قدم حسين ديگـر
رخسـار تـو مـاه آل هـاشم
خـود ميـرسپـاه آل هـاشم
عشق از نفست وضو گرفته
خـون از رخـت آبرو گرفته
اوصـاف تو بهترين عبادت
هر روز تـو را شـب ولادت
پاينده ز توست تـا قيـامت
توحيـد و نبـوت و امـامت
ايثـار، چـراغ مکتـب تـو
دانش زده بوسه بر لب تو
شد علم ز دور شيرخواري
با شير بـه سينه ي تو جاري
اي چــار ولـي معلـم تـو
ذات ازلـــي معلــم تــو
در پيش تجلّــي جمـالت
حـرفي نــزدند از کمـالت
تو علم پدر بـه سينه داري
تا عرش خـدا زمينه داري
اي دست علي در آستينت
آيينــه ي کبــريــا جبينـت
تـو تشنه و آب را حيـاتي
مصبـاح سفينـه النجـاتي
اي قلب حسين حـائر تـو
زهرا شب جمعه زائـر تـو
فرزند دو فاطمه اباالفضل
نازد به تو علقمه اباالفضل
تـــو آيــنه ي خـــدانمـــايي
تــو پشـت ولــي کبريايــي
عالــم همــه يــادواره ي تــو
هــر روز بــود هــزاره ي تــو
مدح تو کنـد امام سجّاد
اين قدر و شرف مبـارکت باد
پـرواز تـو در همــه زمان‌ها
با خيـل مـلک در آسمـان‌ها
توحيــد، تمــام سيــرت تو
سرمشـق همـه بصيـرت تو
وقتـي کـه ميـان آب بودي
لبخند به تشنگـي گشـودي
دريـا بـه وفـات آفرين گفت
در وصف تو آب، اين‌چنين گفت
حقـا کـه تـو نجــل بوترابي
لـب‌ تشنـه ي تشنگــي در آبي
دريا ز غمت به پيچ و تاب است
داغ لب تـو به قلب آب است
تنهــا نــه ز آب درگـذشتي
يک لحظه ز جان و سر گذشتي
دست و سر و چشم تو فدا شد
تقـديم بــه حجـت خـدا شد
اي ســوره ي آيــه ‌آيــه ي نــور
وي صحن و سرات، قبله ي طور
دست همگـان بـه دامـن تو
قــرآن ورق ‌ورق تــن تــو
ميراث شجاعتت زحيدر
ارث ادبـت بـــود ز مـــادر
دنيا بـه هـزار رنگ و نيرنگ
بگـرفت ز حيلـه راه تو تنگ
آورد خــط امـــان بــرايت
کز جان جهـان کنـد جدايت
او را ز درت بـه خشم راندي
در ياري دوست جان فشاندي
پيوستـه حسين را تـو دستي
تا حشـر بـر او بــرادر استي
هرچند که هستي‌ات فدا شد
دست و سرت از بدن جدا شد
روزي کـه امـام عصـر آيـد
بـر خلــق، ره فـرج گشـايد
مي ‌بينمت اي حسين را يـار
آن روز تويـي بر او علمـدار
آن روز تـو بـا لواي نصري
صاحب علم امـام عصـري
«ميثم» به ثنات خو گرفته
از خــاک تـو آبـرو گرفته

غزل غزل بنويسم...

غزل غزل بنويسم حديث رويايي
براي اوج ادب منتهاي شيدايي
براي وصف شما پاي شعر مي لنگد
 تو انتخاب خدايي براي سقايي
تويي که منصب باب الحوائجي داري
نديده کس به خدا از شما جز آقايي
و کوه پيش تو انگشت بر دهان مانده
امير علقمه از بس رشيد و رعنائي
به يک اشاره ي چشمان آسمانيتان
حريف حرمله ها مي شوي به تنهايي
هميشه بر روي دوشت رقيه جان مي گفت:
تو بهترين و يگانه عموي دنيايي
تو امتداد طراوت به نو بهاراني
تو تکيه گاه و اميد دل غزالاني
*****
به پاي مقدم خود سجده ي ملک داري
تو با قبيله ي تان حُسن مشترک داري
اگر چه هاشميان بي مثال و مه رويند
 ولي تو بين همه بيش تر نمک داري
تو بين معني اين واژها نمي گنجي
به روي خاک ولي ريشه در فلک داري
سوال هاي زيادي ميان ذهن خودت
ز ماجراي کبود غم فدک داري
هميشه شرم شريعه ز مشک خالي توست
 که پاي چشمه لباني پر از ترک داري
هنوز آب روان حسرت لبت دارد
نگاه بر ادب چشم پر تبت دارد
*****  
به وجد آمده از وصل روي دلداري
که پا به پاي دلش تا به صبح بيداري
کنار تربيتت رد پاي مادر توست
که اين چنين ز وقار و حيا تو سرشاري
به پاي گوش تو همواره اين نوا مي خواند
مباد لفظ برادر به لب کني جاري
هميشه و همه جا پيش مرگ او باشي
مباد يک نفس از او تو دست برداري
علم به دوش سحرگاه! اي ستون حرم
براي حضرت عشقم نما علم داري
بدان که دست توسل به دامن زهرا
به بازوان ستبر تو مي دهد ياري
مسير سجده ي افلاک سوي محضر توست
دل زنان بهشتي اسير مادر توست
*****
ز ازدياد حسودي ماه بر رويت
تو چشم خوردي و آمد بلا ز هر سويت
به پاي بيرق و مشک تو آسمان افتاد
عمود فاصله انداخت بين ابرويت
براي اين همه جانبازي و، وفاداري
خداي بوسه گرفته ز روي بازويت
نگاه خيمه ز تعظيم کردنت فهميد
نشسته مادر پهلو شکسته پهلويت
همين که پاي غريبه به خيمه ها واشد
نسيم روضه وزيدن گرفت در مويت
و کاش بودي و تا روز آخرش مي ماند
رکاب زينب کبري به روي زانويت
منم که «مسلم» اين قبله گاه احساسم
هميشه و همه جا زير دين عباسم
*****

میلاد حضرت ابوالفضل العباس(ع) - سرود 3

تصدّق سر آقام هميشه من عاليم
از غصّه ها و ناله و درد و بلا خاليم
اگه بپرسند از من اصل و نسبت از کجاست؟
سرمو بالا مي گيرم ميگم ابوالفضليم
ابوالفضليم(4)
*****
هر کسي عاشق علي بن ابيطالبه
براي نوکري عباس علي طالبه
گرفتن ذکر آقا مثل نماز و روزه
روزي صد و سي و سه مرتبه بهش واجبه
ابوالفضليم(4)
*****
هر کي مريد تو نشه از زندگي غافله
جونمو زير پات ميدم اگه جونم قابله
دلهره اي هم ندارم از شب اول قبر
وقتي سؤال جواب قبر من ابوفاضله
ابوالفضليم(4)
*****

میلاد حضرت ابوالفضل العباس(ع) - سرود 2

از طرف حي سرمد
صل علـي آل احمد
عيـد ابوفـاضـل آمد
يا ابوالفضل يا ابوالفضل عيد ميلادت مبارک(2)
*****
اين گـل ام‌البنيـن است
زاده ي حبـل المتيـن است
بر همه يار و معين است
يا ابوالفضل يا ابوالفضل عيد ميلادت مبارک(2)
*****
اين شــرف عـالمين است
اين به علـي نورعين است
اين همه هست حسين است
يا ابوالفضل يا ابوالفضل عيد ميلادت مبارک(2)
*****
قبلـه ي اهــل ولايـي
ساقي کـرببلايي
ياور خـون خـدايـي
يا ابوالفضل يا ابوالفضل عيد ميلادت مبارک(2)
*****
تو همه هست حسيني
يــار الــست حسيني
بـازو و دسـت حسيني
يا ابوالفضل يا ابوالفضل عيد ميلادت مبارک(2)
*****
روح حسيـن شهيدي
قفـل دعـا را کليدي
بر همـه بـاب اميدي
يا ابوالفضل يا ابوالفضل عيد ميلادت مبارک(2)
*****
ميــر سپــاه خــدايـي
دست و سر از تن جدايي
بـر همگــان مقتـدايي
يا ابوالفضل يا ابوالفضل عيد ميلادت مبارک(2)
*****

میلاد حضرت ابوالفضل العباس(ع) - سرود 1

بر لشگر قرآن، سر و سردار خوش آمد
علمدار خوش آمد(2)
*****
عيد پسر حيدر کرار خوش آمد
علمدار خوش آمد(2)
*****
اين ماه بني‌هاشم و فرمانده ي دين است
اين جان حسين ايـن پسر ام‌‌بنين است
اين بـاب مـراد همـه ي اهـل زمين است
بر خلق جهان ياور و غمخوار خوش آمد
علمدار خوش آمد(2)
*****
در گلشن توحيد، گل ياس خوش آمد
انـوار جلال شرف النـاس خوش آمد
فرزند علي، حضرت عباس خوش آمد
آرام دل احمـــد مختــار خوش آمد
علمدار خوش آمد(2)
*****
خيزيد و ببيند علمـدار خـدا را
آيينـه ي رخسـار امـام شهـدا را
انــوار فروزنــده ي مصبـاح هــدا را
در بيت ولا مطلع‌ الانوار خوش آمد
علمدار خوش آمد(2)
*****
اين نجل علي، قلب حسن، جان حسين است
اين ساقي لب‌تشنه ي طفلان حسين است
سقا و علمدار و نگهبان حسين است
دلباختـه ي عتـرت اطهـار خـوش آمد
علمدار خوش آمد(2)
*****
هم شيرخـدا شيفته ي قدر و جلالش
هم عمه ي سادات شده محو جمالش
هم ديـده حسين‌بن‌علـي قدر و کمالش
بر حسن حسين عاشق ديدار خوش آمد
علمدار خوش آمد(2)
*****

‌الا ملائکه ا... انس و ...

‌الا ملائکه ا... انس و جان تبريک
تمام خلق زمين! اهل آسمان تبريک!
پيمبـران خـدا! عيدتـان مبـارک بـاد
ولي امر خدا! صاحب‌الزمـان! تبريک!
ولادت پسر فاطمـه امام حسين
به ذات پاک خداوند لامکان تبريک!
خبر دهيد به عالم که عيد، عيد خداست
ادب کنيـد کـه ميـلاد سيـدالشهداست
*****
خدا به حضرت زهرا پسر عطا کرده
بگو به عالـم خلقت پـدر عطا کرده
براي عفو گنهکارها به پيغمبر
قوي‌تـرين سنـد معتبـر عطـا کرده
شکفته لاله ي لبخند بر لب احمد
خدا به نخل اميدش ثمر عطا کرده
جمال غيب خداوند ديده شد امشب
فروغ نامتنهاهـي دميـده شد امشب
*****
زند رسول خـدا بوسه بر لب و دهنش
نه بر لب و دهنش بلکه عضو عضو تنش
درود نـور بــه نـور جمــال زيبـايش
سـلام روح بـه آيـات مصحف بدنش
به جاي جامه دَرَد قلب خويش را يوسف
اگر بـه مصر برد بـاد، بـوي پيرهنش
مسيح، تشنه ي لب ‌هاي روح‌پرور اوست
تمـام جـان محمّد درون پيکر اوست
*****
تمام عـالم خلقت يـم کـرامت اوست
بقـاي مکتب توحيـد در امامت اوست
مـرا ز روز قيــامت کسـي نترســاند!
قيامتي که خدا گفته عکس قامت اوست
به شيعيـان علـي مي‌خورم قسم صدبار
که درس شيعه همان درس استقامت اوست
اگر چه گريـه ي ما در شب شهادت اوست
شب شهادت او هم شب ولادت اوست
*****
بهشت حــور ز نـور وي آفريــده شده
جمال حق همه در اين جمال، ديده شده
ز دشت کرب‌وبلا تـا به شام، بر سر ني
کلام وحـي ز لب‌هـاي او شنيـده شده
حسين شـد بـه تمـام ستمگـران پيروز
چه باک اگر که سرش از قفا بريده شده؟
سرش به نوک سنان جلوه‌گر شود هر روز
شهيـد راه خــدا زنده‌ تـر شــود هر روز
*****
حسين تا صف محشر چراغ ايمان است
حسين در تـن توحيد تـا ابـد جان است
رسول گفت: حسين از من و من از اويم
حسين، کيست؟ محمّد؛ حسين، قرآن است
براي حفظ شـرف در تمـام نهضت‌هــا
حسين اسـوه ي امـت حسين، ميزان است
حسين، مشعـل سـوزان عالم‌افروز است
حسين کيست؟ امام هميشه پيروز است
*****
هنوز در جگـر شيعـه زخـم‌ پيکـر اوست
هنوز رهبـر مـا بـر سـر سنان سر اوست
اگرچـه آب به لب‌هـاي خشک او نرسيد
هميشه آبروي خون ز خون حنجر اوست
هنـوز خـون علي‌اکبـرش بـه تن جوشد
هنوز خنده به لب‌هاي خشک اصغر اوست
هنوز سينـه ي آزادگان مدينـه ي اوست
هنوز سنگر ما عرشه ي سفينه ي اوست
*****
حسين، خون خداوند و خونبهاش خداست
حسين، قبلـه ي جان‌هـا و کعبـه ي دل‌هاست
به پـور هنـد جگرخـواره کي شود تسليم
کسي که جان رسول است و زاده ي زهراست؟
اگــرچــه نيسـت همــانند روز او روزي
به يـاد اوست که هـر روز، روز عاشوراست
به هر کجا نگري مشعل هدايت اوست
تمـام ملک خـدا مرکـز ولايـت اوست
*****
هميشه زنـده و جاويد، نـام عاشوراست
هميشه شيعه شعارش پيـام عاشوراست
بـه آبـروي تمــام پيمبــران سـوگند!
که شيعـه آبـرويش از قيام عاشوراست
تمـام خلـق جهـان! بشنويـد، بشناسيد
که شيعه پيـرو خـط امــام عاشوراست
هنوز آبـروي دين ز خون حنجر اوست
هنوز خنده به گل ‌زخم‌هاي پيکر اوست
*****
هماره تا سخن از بلبل و گل است و بهار
حسين نيـز امـامت کنـد به ليل و نهار
حسين بر سر نـي مـاه عالم ‌افروز است
حسين بــا بــدن پاره‌ پاره پيـروز است
حسين بــاب نجـات همـه گنهکـاران
حسين بر همـه عالم بصيرت‌آموز است
حسين خـون سياه سپاه شب را ريخت
حسين تا صف محشر حقيقت روز است
زمين چـو کرببـلا و زمـان محرم اوست
خموش، آتش دوزخ به اشک «ميثم» اوست
*****

در معرکه ي عشق ...

در معرکه ي عشق عجب حال و هوايي است
در محفل عشاق چه شوري چه صفايي ست
دل ها ز نوايي به طرب آمده امشب
آواي خوش عشق رسيده، چه نوايي است
در پشت در خانه ي مولا چه خبر هست
هر کس که مي آيد به کفش ظرف گدائي است؟
در کون و مکان بوي خوش سيب مي آيد
دل ها همه سرمست مي کرببلايي است
از نور وجودش همه جا تحت شعاع است
اين جلوه فقط جلوه ي انوار خدايي است
امشب همه ليلاصفتان غرق سجودند
مجنون شده ي صورت ارباب وجودند
*****
از مشرق و از مغرب عالم همه امشب
چون فطرس پرسوخته در زمزمه امشب
به به چه خبر گشته شب شهر مدينه
در سينه ي يثرب شده غم خاتمه امشب
در عالم بالا همه مستند و خرابند
بر عرش رسيده بخدا قائمه امشب
رخسار نبي، روي علي، صورت زهرا
در صورت او گشته نمايان همه امشب
در خانه پر عشق علي گشته نمايان
لبخند خدا روي لب فاطمه امشب
نه يوسف و نه يونس و نه نوح و نه آدم
سرمست حسين است تمامي دو عالم
*****

امشب شب نزول ...

امشب شب نزول تمام ملايک است
باور کنيد بخت، به کام ملايک است
هم کوثـر ولايـت و هم باده ي بهشت
پيوسته بحر بحر به جام ملايک است
بــارد بـرات عفــو الهـي ز آسمـان
صبح قيامت است، قيام ملايک است
بر هـر ملک کـه مي‌نگرد از چهارسو
چشمش به ماه روي امام ملايک است
امشب ز صد هزار شب قدر، بهتر است
قنداقـه ي حسين بـه دسـت پيمبر است
*****
ملک وسيـع حـق، يـم عفو عنايت است
لبريــز، آسمــان ز فـروغ ولايـت است
هر سوره ‌اي که مي ‌نگرم صورت حسين
هر آيـه در ولادت او يـک ولايت است
نور حسين، ارض و سما را به بر گرفت
اين نور، همچو نور خدا بي‌ نهايت است
دوران تيـرگي و ضلالت بـه سر رسيد
امشب شب طلوع چراغ هـدايت است
اين شمع جمع محفل اولاد آدم است
اين کشتي نجـات غريقان عالم است
*****
پيغمبـران همـه شـده محو نظاره ‌اش
صف بسته‌انــد دور و بـر گاهـواره ‌اش
اين است آن سپهر ولايت که وقت صبح
خورشيد و ماه گشته به دور ستـاره ‌اش
خلـق زميـن و اهـل سمـاوات، تـا ابد
مرهون لطف و مرحمت بـي‌شماره‌ اش
بالّه عجيب نيست که در روز رستخيز
دوزخ بهشت گـردد بـا يـک اشاره‌ اش
در روز حشر با کَرَم خود چه‌ ها کند
ترسـم ز نار، قاتل خود را رها کند
*****
ملک وجود بسته به يک تار مـوي او
گل کرده بوسه‌هاي محمّد به روي او
اين است کعبـه‌اي که تمامي کائنات
بگرفته‌انــد دست توسـل به سوي او
صورت نهد به خـاک قدم‌هـاش آبرو
تـا کسب آبــرو کنــد از آبــروي او
هرجــا کـه انبيـا بنشيننـد دور هـم
باشد چراغ محفل‌شان گفتگوي او
بايد نـدا دهيم کـه عالم حسيني است
بالله قسم! رسول خدا هم حسيني است
*****
خرم کسي که در دو جهان با حسين زيست
گمراه، آن کسي که امامش حسين نيست
اين است آن امـام شهيـدي که همچنان
بايـد شـب ولادت او هـم بـر او گريست
ايـن کشتـه ي خـداست وگر نــه بــراي او
بعد از چهارده صده اين‌ هاي‌ و هو ز چيست؟
داده نشـان بـه قاتل خود هم ره بهشت
يالعجب! خداي بزرگ! اين حسين، کيست؟
يک بنده و هـزار خصـال خدايي ‌اش
در عين بندگي‌ست جلال خدايي ‌اش
*****
خوبــان روزگـار همـه خـاک راه او
آزادگي ‌است عبــد غــلام سيــاه او
فرهنگ ما نتيجـه ي صبـر و مقـاومت
دانشگــه تمــام مــلل قتلگــاه او
مـن منکـر شفــاعت او نيستم ولـي
کافي‌ست بر نجات همه يک نگاه او
تنهاترين امام بزرگي که بود و هست
در عين بي‌کسـي همـه عالم سپاه او
بي‌ او غريب و بي‌کس و تنهاست عالمي
يـارب! مبـاد سايـه ي او کـم شــود دمـي
*****
پوشيده شد به پيکر توحيد، جوشنش
قرآن مـاست مصحف صد پاره ي تنش
خواهيـد ديــد روز قيــامت ز چـارسو
ريــزد بــرات عفــو الهــي ز دامنش
در روز حشــر، زخـم شيهدان عالم ‌اند
گل‌هاي سرخ روي خدايـي ز گلشنش
از بس از او کرامت و قدر و جلال ديد
کفو کريم خوانـد بـه گودال، دشمنش
کي غير او که داغ عطش بود بر لبش
با کام تشنه آب خورانـد بـه مرکبش؟
*****
ما بي‌ قـرار او شده ‌ايم ايـن قــرار ماست
هرجا که هست خـاک ره او مزار ماست
تا بر حسين، سينه ي خـود سـرخ کرده‌ايم
فـردا لبـاس سينه‌زنـي افتخــار ماست
چون دعبل و کميت و فرزدق تمام عمر
فرياد ياحسين همـان چـوب دار ماست
بر سنگ قبـر مـا بنويسيد و حک کنيد
ذکر حسين تا صف محشر شعار ماست
روز ازل کـه آب و گل ما سرشته‌ شد
نامش به صدر لوح دل ما نوشته شد
*****
نــام حسيـن نـزد خـدا اسـم اعظم است
خـون گلـوي تشنــه ي او اشــک آدم است
خواهـي اگـر درست بداني حسين کيست
قــرآن روي قـلب رســول مکــرم است
بـر خـون پـاک او که نيفتد دمي ز جوش
تنهـا خـداي عزوجــل صــاحب دم است
خون ‌نامـه ي شهــادت او بــاغ لاله‌هــاست
يک برگ آن به لطف خدا نخل «ميثم» است
در پـاي نخـل او بنشينيـد دوستـان!
زين نخل سرخ ميوه بچينيد دوستان!
*****

خوش به حال دل من ...

خوش به حال دل من مثل تو آقا دارد
بر سرش سايه ي آرامش طوبا دارد
با شما آبرويي قدر دو دنيا دارد
پاي اين عشق اگر جان بدهم جا دارد
آدم تو شده ام با تو سر افراز شدم
يعني از موهبت داغ تو آغاز شدم
*****
چه کسي گفت پريشان نشدن خوب تر است
مديون لب جانان نشدن خوب تر است
دم به دم گريه ي باران نشدن خوب تر است
ظرف يک ثانيه توفان نشدن خوب تر است
هر کسي گفته غم نام ترا نشنيده
حرفي از سلسله احکام ترا نشنيده
*****
قبل از اينکه برسي اشک همه در آمد
يعني از معجزه ات کوثر ديگر آمد
بر سر بال و پر سوخته ها پر آمد
شاه از در نرسيد اين همه نوکر آمد
دست بر سينه به فرمان نگاهت دارند
سر روي آينه ي تربت راهت دارند
*****
ما که هستيم، تو را قلب خدا ميخواهد
خوب ها هيچ که هر بي سر و پا ميخواهد
اشک حاجت که بهانه است تو را ميخواهد
پشت در هم بروي باز گدا ميخواهد
چشم پر شرم کرم خانه خرابش بکند
واي يکبار شده يار خطابش بکند
*****
اي مناجات پر از عاطفه هاي عرفه
دست بالا ببر اي مرد خداي عرفه
تا که شرمنده شود جاي به جاي عرفه
از صداي سخن عشق دعاي عرفه
خوشتر از صوت دل انگيز ترا نشنيديم
يادگاري است که در هيچ کجا نشنيديم
*****
من اگر در حرم روضه نبارم چه کنم
دست من نيست که از فصل بهارم چه کنم
از ازل خدمت تو  شد سر و کارم چه کنم
تا محرم شب و روزم نشمارم چه کنم
همه اجداد من آواره ي آل تو شدند
يک به يک ايل و تبارم همه مال تو شدند
*****
وسط روز دهم زمزمه ي باران بود
جنگ بين همه ي کفر و همه ايمان بود
کار تو منجي انسانيت انسان بود
کار تو کار نبوده ست که کارستان بود
نور حق از افق خاک تو در مي آيد
فقط از دست تو اين معجزه بر مي آيد
*****
داغ چشمان تو گلهاي معطر داده
کربلا سوخت ولي از نفست بر داده
دست هايت به خدا اکبر و اصغر داده
به سر نيزه بي حوصله هم سر داده
سر به داري که شبيه تو شود آخر کيست
هيچ کس پيش تو محبوب تر از زينب نيست
*****
سر به زيرند پس از بي سريت گردن ها
بعد عرياني تو واي به پيراهن ها
خاک بر حال و به فردا به همه بعدا ها
تف بر اين زندگي مرده  به اين آهن ها
بعد تو هيچ  نداريم علم را بفرست
منتقم صاحب آن تيغ دو دم را بفرست
*****

هواي عشق به سر دارم و ...

هواي عشق به سر دارم و دلي شيدا
و چشمهاي پر از شوق رو به خدا
هواي اين دل مجنون چقدر طوفانيست
چقدر شور تلاطم گرفته چون دريا
از آسمان خدا بوي سيب مي آيد
که برده هوش تمام اهالي دنيا
زمين شهر مدينه چو عرش اعلاء شد
ز ازدحام ملائک به شادي آنها
نگاه خيره ي بالا به سمت خانه ي عشق
ميان خانه دلي پر کشيده تا بالا
ببين دلي پدرانه تپيد و شيدا شد
و مادرانه کسي گرم گفتن لالا
از آسمان خدا نور عشق تابيده
به روي دامن مادر حسين خوابيده
*****
علي دوباره در آغوش خود قمر دارد
ميان خانه ي خود دلبري دگر دارد
کرامت قدم نو رسيده باعث شد
که باز فطرس پر بسته بال و پر دارد
پيمبر از لب او شهد عشق مي نوشد
نمي تواند از اين جام چشم بر دارد
ز ازدحام گدايان مجال حرکت نيست
شنيده اند دوباره علي پسر دارد
براي سوره ي کوثر شکوه فجر آمد
فقط خدا ز دل فاطمه خبر دارد
کنار مهد حسين آمده حسن امشب
شبي که نخل اميد دلش ثمر دارد
ز بوي سيب ، زمين ِخدا معطر شد
به آب،کشتي اربابمان شناور شد
*****
پريده ايم به شوقي که آسمان باشي
و قطره ما و تو درياي بي کران باشي
مگر نگفته پيمبر حسين و مِنّي ، پس
تو بايد اشهد رباني اذان باشي
بعيد نيست که اصلا حسين باشي و بعد
خدايگان دل بيقرارمان باشي
تو آفريده شدي اين و آن گرفتارت
تو آفريده شدي عشق اين و آن باشي
قسم به کعبه ي شش گوشه اي که تو داري
مدار شش جهتِ هفت آسمان باشي
تو سيدالشهدايي امام عاشورا
بعيد نيست خداگونه جاودان باشي
امام کرب و بلايي و مثل مهتابي
خوشا به حال دل من که نعم الاربابي
*****
تويي که جا به دلِ بي قرار ما داري
هزار عاشق و مجنون و مبتلا داري
تمام عرش خدا زير پاي تو چون که
 به روي دوش پيمبر هميشه جا داري
و بايد اين همه مجنون کنار تو باشد
چرا که حضرت عشقي و کربلا داري
تو خلق ميکني و جان تازه ميبخشي
تو اختيار خدا گونه از خدا داري
فقط به عشق نگاه تو ميزنم نفسي
تو اختيار نفسهاي سينه را داري
زلا اشک دمت آب زندگاني شد
تويي که کشته ي اشکي و چشمه ها داري
قسم به عشق ز عشق تو دل خدايي شد
به يک اشاره ي چشم تو کربلايي شد
*****

پاي قلم دوباره رسيده ...

پاي قلم دوباره رسيده سر قرار
اي آسمان به دفتر شعرم غزل ببار
تنديس دلربائي و اي منتهاي عشق
لطفي کن و به خانه ي چشمم قدم گذار
امشب براي بوسه به جاي قدوم تو
قلب فرشته ها همه بي تاب و بيقرار
در پاي گاهواره ي تو فطرس ملک
دل در دلش نبود و نگاهش به انتظار
بالي شکسته دارد و چشمان ملتمس
گشته دخيل روي تو اي يار گلعذار
آنقدر بال و پر روي قنداقه ات کشيد
آخر شفا گرفت ز دستانت اي نگار
بنگر چگونه دور تو پرواز مي کند
آري خدا به خلقت تو ناز مي کند
*****
در پيش ماه بس که زلال و منوري
شايسته تر به گفتن الله اکبري
در برق چشمهاي شما هيبت علي است
پيوستگي بين دو ابروت حيدري
خيره شده به سمت شما چشم عرشيان
وقتي به خواب ناز در آغوش مادري
بايد پدر عقيقه کند هرچه زودتر
از ترس چشم زخم و نظر بس که محشري
هر چند اين قبيله همه نور واحدند
اما حسين فاطمه تو چيز ديگري
گاهي تو دلبري کني و لحظه اي حسن
خورده به پاي نام شما مهر دلبري
مادر هميشه همدم تنهائي تو بود
سرگرم در سرودن لالائي تو بود
*****
هر دم در آستانه ي عشقت گدا شدم
از معصيت رها شدم و با خدا شدم
معجون شير مادر و اشک عزايتان
بر جان من نشست و به تو مبتلا شدم
آندم که تربت تو به کامم گذاشتند
دلداده ي تو و غم کرب و بلا شدم
با واژه هاي «بر لب خشکيده ات سلام»
با ماجراي تشنگي ات آشنا شدم
هر دفعه بر در تو زمين خورده آمدم
در زير پرچم و علمت باز پا شدم
ديدم که بسته شد در رحمت بر روي من
وقتي بقدر يک نفس از تو جدا شدم
روياي بيکرانه و شيرين هر شبي
آقاي ذره پرور و سالار زينبي
*****
برروي برگ برگ غزل جاي شبنم است
اشکت به زخمهاي دلم مثل مرهم است
زهرا نگاه کرده به من نوکرت شدم
جنس دل و تراشه ي اين سينه از غم است
دار و ندارتان همگي خرج من شده
گر جان دهيم پاي عزاداريت کم است
اينجا چه خوب باشي و بد راه مي دهند
طرز خريد کردن ارباب درهم است
هر ساله شال و بيرق و پيراهن سياه
چشم انتظار ديدن ماه محرم است
نقش است بر کتيبه ي دل شهر محتشم
«باز اين چه شورش است که در خلق عالم است»
«مسلم» بگو به فاطمه دل زير دين توست
 اين کشته ي فتاده به هامون حسين توست
*****

میلاد سید الشهدا(ع) - سرود 3

رويامه رويامه رويامه
کربلا آخر دنيامه
حسين بن علي آقامه
آقامه آقامه آي دنيا حسين آقامه
*****
دستم از ضريحت کوتاهه
تا حرم تو خيلي راهه
ذکرم يا ابا عبد الله
آقامه آقامه آي دنيا حسين آقامه
*****
تو ليلايي منم مجنونت
پدر و مادرم قربونت
عشقمه گنبد و ايوونت
آقامه آقامه آي دنيا حسين آقامه
*****
اشک و شور و شينو دوست دارم
کربلا تو حسين دوست دارم
بين الحرمين و دوست دارم
آقامه آقامه آي دنيا حسين آقامه
*****

میلاد سید الشهدا(ع) - سرود 2

گلخانه ي قرآن همه آباد حسين است
دلهاي عزيزان خدا شاد حسين است
ميلاد حسين است(2)
*****
تابيـده جمــال ازليــت ز جمــالش
جبريـل اميـن آمـده مبهوت جمالش
قرآن محمّد شده حسن و خط و خالش
در سر همه را شور خداداد حسين است
ميلاد حسين است(2)
*****
امشب يم عصمت گهر آورده؛ مبارک!
خورشيـد نبـوت قمـر آورده؛ مبارک!
صديقـه ي کبـري پسـر آورده، مبارک!
حور و ملک و جن و بشر ياد حسين است
ميلاد حسين است(2)
*****
اين است حسيني که خـدا گفته ثنايش
گل ‌بوسه ي عرش است به خاک کف پايش
جـان همه خوبان دو عالـم بـه فدايش
خرم دل جد و دل اولاد حسين است
ميلاد حسين است(2)
*****
از صبح ازل رشته ي ايمان بـه کف ماست
از مکتب اسـلام، حمايت هـدف ماست
عالم همه مبهوت جلال و شرف ماست
اين منزلت از مکتب ارشاد حسين است
ميلاد حسين است(2)
*****
بي‌دوستي‌اش هيزم نار است عبادت
ماييم که داريم به او عشق و ارادت
آزادگــي عــزت و ايثــار و سعادت
در سايه ي سرو قد آزاد حسين است
ميلاد حسين است(2)
*****

میلاد سید الشهدا(ع) - سرود 1

صبح زيباي عيد خدا مبارک
ميلاد سيدالشهدا مبارک(2)
*****
چشم خيل ملک به سوي حسين است
بسته جان جهان به موي حسين است
نگـاه محمّـد بـه روي حسيـن است
ظهـور جلـوه ي ابتدا مبـارک
ميلاد سيدالشهدا مبارک(2)
*****
شد عيان بي‌پرده حسن لم‌يزلي
جلوه‌گـر شـد روي خالق ازلـي
ديدار جمال حسين‌بن‌علي
به احمد، به حيدر! به زهرا مبارک
ميلاد سيدالشهدا مبارک(2)
*****
عاشقان جمال خدا را ببينيد
خورشيد حسن ابتدا را ببينيد
جمال مصباح الهدا را ببينيد
روز عيد همه شهدا مبارک
ميلاد سيدالشهدا مبارک(2)
*****
راه حـق بپوييـد کـه حسين آمده
زنگ دل بشوييد کـه حسين آمده
به فطرس بگوييد که حسين آمده
تا دهد پر و بال تو را مبارک
ميلاد سيدالشهدا مبارک(2)
*****
گلشن ولايـت خـرم از حسين است
ارکان هدايت محکم از حسين است
هستي خـداي عالـم از حسين است
عيد او بر همه انبيا مبارک
ميلاد سيدالشهدا مبارک(2)
*****
صلوات خدا به خُلق و خصالش
درود انبيـا بـه قـدر و جـلالش
يا محمّد بزن بوسه بر جمالش
حسينت آمده به دنيا مبارک
ميلاد سيدالشهدا مبارک(2)
*****