میلاد منجی عالم بشریت حضرت بقیه ا... الاعظم(عج) را خدمت همه ی دوستان اهل بیت(ع) تبریک عرض می کنم

با ناله و آه، ياري ات خواهم کرد
تا آخر راه، ياري ات خواهم کرد
آقا به تو قول مي دهم بعد از اين
با ترک گناه، ياري ات خواهم کرد

دل شد ز غم هجر تو ...

دل شد ز غم هجر تو يک دريا غم
روزيِ من امروز غم و فردا غم
يک سال دگر گذشت از غيبت تو
بايد چه کنم جشن بگيرم يا غم؟

آماده مي شوم غزلي را ...

آماده مي شوم غزلي را بنا كنم
در شور عشق، قافيه اي دست و پا كنم
باز از شرابِ دوست شدم مست و بي قرار
بايد كه پير ميكده ها را صدا كنم
ميخانه اي براي دلم جور كرده ام
تا رازِ سرخوشيِّ خودم بَر مَلا كنم
رازي كه گفتنش همه را مست مي كند
وقتش شده بگويم و خود را رها كنم
پس اهل ميكده! همه سر تا به پاي، گوش
تا خوب حقِّ مطلب خود را ادا كنم
از راه آمده قمرِ آخرالزَّمان
يعني امام عصر، همان حيدرالزَّمان
*****
از راه آمده ست رسانَد پيام عشق
از راه آمده ست كه باشد امام عشق
ياايهاالعزيزِ دو دنياي من، سلام
گفتم سلام و اوست عليك السلام عشق
وقتش رسيده سوي كلامم خودت شوي
چون حرف با شما شده حُسن ختام عشق
هركس كه پاي بزم شما بود، زنده ماند
اي عشق بادوام، تويي با دوام عشق
تا زنده ام گداي سرِ سفره ي توأم
آري، اميرعشق تويي، من غلام عشق
اَلحَق كه شاه هستي و ارباب زاده اي
تو يوسفي ترين پسر خانواده اي
*****  
صاف و زلال، آينه ي ناب آسمان
تابيده است در شب مهتاب آسمان
تابيده است حضرت ماه چهارده
بر صفحه ي دوازده قاب آسمان
اين نور با ت?لؤِ صاحب زماني اش
آرامشي است بر دل بي تاب آسمان
جبريل با ترانه ي عشق محمّدي
گويد خوش آمديد به ارباب آسمان
امشب براي عرض ارادت به مَقدَمش
نيكو نوشته اند روي باب آسمان
حق، نقشه ي عدو صفتان را بر آب كرد
تا حضرت امام زمان انقلاب كرد
*****
اي چشم من به راه تو، أدرِك أسيرُكَ
آدينه در پناه تو، أدرِك أسيرُكَ
اي واژه ي جمال خدا جلوه گر شود
در قاب روي ماه تو، أدرِك أسيرُكَ
صبح ظهور تو فرج عاشقان توست
خورشيد من پگاه تو، أدرِك أسيرُكَ
اين قلب تيره، روشن و شفّاف مي شود
با گوشه ي نگاه تو، أدرِك أسيرُكَ
از دوري تو ثانيه هايم تباه شد
من عبد روسياه تو، أدرِك أسيرُكَ
 ((دارد زمان آمدنت دير مي شود))
تقصير ماست اين همه تأخير مي شود
*****
اي آخرين بهانه ي دنيا ظهور كن
اي آشناي غربت فردا ظهور كن
بايد كه چند روضه بخوانم براي تو
اي چشم تو خلاصه ي دريا ظهور كن
مي خوانم از حوادثِ آن كوچه هاي تنگ
آقا قسم به پهلوي زهرا ظهور كن
آقا به جان دختركي بي پناه كه
افتاده بود زيرِ لگدها ظهور كن
آتش، خيام، سيلي و غارت، چه گويمت؟
آقا به داغِ زينب كبرا ظهور كن
قرآن به روي نيزه و تفسيرها به خاك
آقا بيا به حقِّ بدن هاي چاك چاك
*****

اي آخرين اميد رسالت ...

اي آخرين اميد رسالت خوش آمدي
خورشيد آسمـان عـدالت! خوش آمدي
سر تا به پات قدر و جلالت! خوش آمدي
بنيان ‌کن اساس ضلالت! خوش آمدي
با مقدم تو گشت زمين رشک آسمان
عجل علي ظهورک يا صاحب‌ الزمان
*****
اسلام بـا ولادت تـو بـاز جـان گرفت
روي نديـده ي تـو دل از آسمـان گرفت
ديـن بـا ولايتت شرف جاودان گرفت
«حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت»
جاء الحقت رسيد بـه گوش جهانيان
عجل علي ظهورک يا صاحب‌الزمان
*****
اي از خدا سلام به جسم و به جان تو
آواي وحـي مي‌شنــوم از زبــان تو
دل‌ بـرده از پـدر ز مـلاحت بيان تو
قرآن بخوان که بوسه زند بر دهان تو
اي عمر وحي از نفست گشته جاودان
عجل علـي ظهورک يا صاحب ‌الزمان
*****
ميـلاد تو ولادت خوبان عالم است
عيد هزار موسي و عيسي‌ بن ‌مريم است
ميـلاد اهـل‌بيت رسول مکرم است
ميـلاد ديگـر شهـداي مکرم است
ميـلاد سيد الشهــدا را دهـد نشـان
عجل علي ظهورک يا صاحب‌الزمان
*****
بازآ که اولياي خـدا چشم‌ شـان به توست
يـاران سيد الشهــدا چشم‌ شـان به توست
سرهاي تشنه گشته جدا، چشم‌ شان به توست
مکه، مدينه، کرببلا چشم‌شان به توست
کعبه گشوده چشم به راه تو همچنان
عجل علي ظهورک يا صاحب‌الزمان
*****
ما از تو دور و جاي تو پيوسته بين ماست
روي نديـده‌ ات همـه جا نور عين ماست
چشم انتظار ماندن ما دين و دِين ماست
جمعـه گــواه نالـه ي ايـن الحسين ماست
يک جمعه اين سوال نيفتاده از زبان
عجل علي ظهورک يا صاحب‌الزمان
*****
تو خود شبان و اين رمه در انتظار توست
چشم جهانيـان همـه در انتظار توست
مولا! بيـا کـه فاطمـه در انتظار توست
خورشيد نهـر علقمـه در انتظار توست
بر بازوي عموي خود اين جمله را بخوان
عجـل علي ظهـورک يا صاحب‌ الزمان
*****
تو غايبي و خلق جهان در حضور توست
ملک خـداي عزوجـل غـرق نـور توست
جاي تو خالي است و جهان پر ز نور توست
آقـاي عيدهــا همـه روز ظهــور توست
از چشم ما نهاني و در عالمي عيان
عجل علي ظهورک يا صاحب‌الزمان
*****
بي تـو شـب سيــاه شـده روزگار ما
بي ‌تو شده است خنده گل نيش خار ما
رنـگ خـزان گرفتـه سراسر بهـار ما
بــازآي اي قــرار دل بـي‌قــرار ما
بازآ که ذکـر مـا شده الغوث الامان
عجل علي ظهورک يا صاحب‌الزمان
*****
کي مي‌شود که پاي به چشم بشر نهي؟
عمامــه ي رسـول خـدا را به سر نهي
بر قلب دشمنـان ولايت شـرر نهي
تا يک نظر به جـانب اهل نظر نهي
رخ بر تمـام منتظـرانت دهـي نشان
عجل علي ظهورک يا صاحب‌ الزمان
*****
اي زخــم پيکـر شهــدا بي ‌قرار تو
چشم علي به دست تو و ذوالفقار تو
فريـاد انتقـام شهيـدان شعـار تو
لبخند مي‌زند عموي شيرخوار تو
کاي دست انتقـام خداونـد لامکان!
عجل علي ظهورک يا صاحب‌ الزمان
*****
دست حقّي و کاتب لوح و قلم تويي
بهـر ظهـور، بيـن امامان علم تويي
بگشاي رخ که هادي کل امم تويي
مـولا! بيـا! بيـا! کـه امام حرم تويي
گويـد بـلال بـر تـو به بام حرم اذان
عجل علي ظهورک يا صاحب ‌الزمان
*****
اي دست اوليــاي الهـي به دامنت
جوشن کبير در صف پيکار جوشنت
پيـــراهن حسيــن، بـرازنده ي تنـت
«ميثم» تمام چشم شده بهر ديدنت
چشمش بود به راه تو، اشکش به رخ روان
عجـل علـي ظهورک يا صاحب‌ الزمان
*****

امشب خبر ز عالم ...

امشب خبر ز عالم بالا رسيده است
زيباترين ستاره ي دنيا رسيده است
امشب حکيمه باش و ببين پور عسکري
با هيبت و شمايل طاها رسيده است
در او خلاصه گشته خِصال پيمبران
موسي رسيده است، مسيحا رسيده است
جبريل با هزار فرشته از آسمان
کرده نزول، بهر تماشا رسيده است
سر را بُريد يوسف کنعان به جاي دست
وقتي شنيد يوسف زهرا رسيده است
امشب دلم به مأذنه اين گونه داد اَذان
عَجِّل عَلي ظُهُورکَ يا صاحبَ الزّمان
*****
در پيش سَرو قامت تو، تا شدن خوش است
در فصل غيبت تو شکيبا شدن خوش است
دست کسي به دامن نرجس نمي رسد
وقتي صدف به گوهر يکتا شدن خوش است
روزي اميرزاده و روزي کنيز شد
حالا عروس حضرت زهرا شدن خوش است
ما ذرّه ايم و کار شما ذرّه پروري است
در زير آفتاب تو پيدا شدن خوش است
وقتي شناسنامه ي ما مُنتسَب به توست
در سايه سار مهر تو معنا شدن خوش است
هر کس شنيد نام شما را قيام کرد
در راه بندگيّ تو آقا شدن خوش است
در شرح وصف تو چه برآيد از اين زبان؟
عَجِّل عَلي ظُهُورکَ يا صاحبَ الزّمان
*****  
اي که کرم سجيّه و لطف است عادتت
بالاتر است از همه عالم سيادتت
حالا هزار و يکصد و هفتاد و هفت سال
بگذشته اي عزيز خدا از ولادتت
پنهان شدي اگر چه تو در پشت ابرها
هر دم رسيده است به دل ها عنايتت
هر صبح وعده ي من و تو در دعاي عهد
هر عصر جمعه زمزمه هاي زيارتت
آقا سلام ما به رکوع و سجود تو
آقا درود بر تو و ذکر و عبادتت
کِي مي رسد نداي أنا المَهدي ات به گوش؟
بالاتر از تمام عَلَم هاست رايتت
کانون عدل و داد شود با تو اين جهان
عَجِّل عَلي ظُهُورکَ يا صاحبَ الزّمان
*****
بار فراق يوسف زهرا کشيدني ست
گر وصل او به جان بخَرم من، خريدني ست
اي آن که طعنه ميزني ـ آقاي تو کجاست؟ـ
روز ظهور منجي عالم رسيدني ست
آن روز ذوالفقار علي دست او بود
يعني که رنگ از رُخ کافر پريدني ست
يا فارس الحجاز!، من از مشهد الرّضا
بيتي بياورم ز شفق، که شنيدني است(?)
 «سوگند مي خورم گل باغ تو چيدني ست
چشم سياه و خيمه ي سبز تو ديدني است»
اي آخرين امام من، ألغوث ألاَمان
عَجِّل عَلي ظُهُورکَ يا صاحبَ الزّمان
*****
وقتي که نيستي تو، خزان است روزگار
وقتي که مي رسي، همه جا مي شود بهار
تقصير ماست اين که بيابان نشين شدي
محروم مانده ايم ز درک حضور يار
ما از چه نيستيم شب و روز ياد تو؟!
وقتي که هست أفضل أعمال انتظار
وقتي که بيست مرتبه حج رفت، کسب کرد
إذن طواف خيمه ي تو، پور مهزيار
آقا چقدر جمعه گذشت و نيامدي!
ديگر نمانده است براي دلي قرار
اين اشک ماست کز غم هجران شده روان
عَجِّل عَلي ظُهُورکَ يا صاحبَ الزّمان
*****
اي هر غريبه اي همه جا آشناي تو
اين بند را مدينه سرودم براي تو
اين شهر بوي غربت خورشيد مي دهد
اين کوچه هاست منتظر ردّ پاي تو
رفتم به پشت پنجره هاي بقيع و بعد
خواندم به اشک چشم زيارت به جاي تو
گويا هنوز مادر تو درد مي کِشد
در بستر است چشم به راه دواي تو
وقتي کِشي ز قبر تن آن دو را برون
باشيم کاش ما همه زير لَواي تو
اي شاد از ظهور تو بانوي بي نشان
عَجِّل عَلي ظُهُورکَ يا صاحبَ الزّمان
*****
اي مظهر صفات خدا أيها العزيز!
بي تو چه عيدي و چه عزا؟!، أيها العزيز!
امسال نيز نيمه ي شعبان رسيد و رفت
مجلس تمام گشت، بيا أيها العزيز!
تو خود کريم هستي و از نسل ذوالکِرام
پُر کن دو دست خالي ما أيها العزيز!
يک نَظرَةً رَحيمَة بر اين قلب پر گناه
کافي ست با نگاه تو، يا أيها العزيز!
فرموده اند نيمه ي شعبان بگو: حسين
ما را ببر به کرب و بلا أيها العزيز!
يک روضه از اسارت زينب بيا بخوان
عَجِّل عَلي ظُهُورکَ يا صاحبَ الزّمان
*****

عيد است ولي عيد...

عيد است ولي عيد قيام بشريت
در پرتــو ميــلاد امـــام بشــريت
بـا دست کــرم ذات خداونـد تعـالي
زد سکــه ي اقبــال بــه نـام بشريت
از خم طهورا که خدا ساقي آن است
بـا دست خـدا پـر شده جام بشريت
امشب ببر اي باد صبا پيشتر از صبح
بـر سامـره پيـوسته سـلام بشـريت
عالم همـه ‌جـا وادي طــور است ببينيد!
در دست حسن مصحف نور است ببينيد
*****
خيزيـد همـه سـوره ي والشمس بخـوانيد
گل در قـدم مهــدي موعــود فشـانيد
از جـام شرابـي که خـدا ساقي آن است
پيوستــه بنوشيـد و بـه يـاران بچشانيد
تنها نه فقط شب، شبِ مهدي‌ست، بگوييد
ميــلاد ائمــه اسـت بدانيــد بدانيـــد
خيزيـد و ببنديــد همـه بار سفر را
محمل به سوي کعبه ي مقصود برانيد
امشب خبري خوش به بني‌ فاطمه آمد
بـوي گـل نـرگس بـه مشام همه آمد
*****
عيـد ملک و جـن و بشر باد مبارک
بـر شـانه ي خورشيـد قمـر باد مبارک
طوبـاي اميـد همه خوبان جهـان را
در نيمـه ي ايــن مـاه ثمـر باد مبارک
آواي خدا مي‌شنوم از لب مهدي
اين زمزمـه بر مرغ سحر باد مبارک
پيغـام خـدا را برسانيــد بـه نرگس
کاي مـادر فرخنده! پسر بـاد مبارک
اي خيل ملک پيش روي مادر مهدي
آييــد و بگرديـد بـه دور سـر مهدي
*****
ديديد همه کعبه ي روح شهدا را
ديديد همه آينـه ي غيب‌ نمـا را
ديديد همه بر سر دست حسن امشب
هنگام سحر صورت مصباح‌ هـدي را
امشب همه بـار سفـر سامـره بستيم
داريم بـه دل شوق تماشـاي خـدا را
از مرغ سحـر بـا گل لبخنـد بپرسيد
کي ديده در آغوش سحر شمس ضحي را
ياران! شب عيـد آمده بيدار بمانيد
بايد همه از فاطمه عيدي بستانيد
*****
اين جان جهان، جان جهان، جان جهان است
اين روح روان، روح روان، روح روان است
اين چارده آيينه جمال است به يک حسن
آنجا که عيان است چه حاجت به بيان است
ايـن ختـم ائمــه اسـت بدانيـد بدانيــد
چونـان کــه نبي خاتـم پيغامبران است
گــر کفــر نبــاشد بگـذاريد بگـــويم
چشمان خـدا بـر مـه رويش نگران است
هر لحظه پدر شيفته ي تاب و تب اوست
ناخـورده لبن آيـه ي قرآن به لب اوست
اين است که دادنـد امامـان خبرش را
داده است خدا مژده ي فتـح و ظفرش را
*****
تا آيـه ي قـرآن بـه لـبش بود، مـلايک
ديدنـد به لـب خنـده ي شـوق پدرش را
اي کاش نبي بود که بوسد چو حسينش
تنها نه دهان بلکه ز پا تا به سرش را
جاء الحـق بـازوش کـه ديديـد ببينيد
نقش زهـق‌البـاطل دست دگـرش را
اين نور دل فاطمه فرزند حسين است
بر لعل لبانش گل لبخند حسين است
*****
اي خلـق جهـان منتظر روز ظهورت!
پيوستـه زمـان منتظـر روز ظهـورت
هم در غم هجران تو پيران همه مردند
هم نسـل جـوان منتظر روز ظهورت
بلبل سر هر شاخـه غزلخـوان فراقت
گل‌ هـاي خـزان منتظـر روز ظهورت
تو يوسف گمگشته ي اسلام چو يعقوب
بـا قـد کمـان منتظـر روز ظهـورت
يعقوب به ما مژده دهد آمدنت را
از مصر شنيديم بوي پيرهنت را
*****
اي دست خدا! دست خدا يار تـو باشد
بازآ که حـرم عـاشق ديـدار تـو باشد
بازآ که حسين‌بن‌علي چشم به راه است
بازآي کــه عبـاس علمـدار تـو باشد
تو يوسف زهرايي و صد يوسف مصري
سردرگم و جان بر کف بازار تـو باشد
بازآي که هفتاد و دو سربـاز حسيني
دلباختــه ي مکتـب ايثــار تـو بــاشد
تو پاسخ فريـاد امـام شهدايي
تو منتقم خـون امام شهدايي
*****
باز آي که آييـن پيمبـر بـه تـو نازد
بازآ که علـي، فاتح خيبـر به تو نازد
روزي که بگيري به کفت تيغ علي را
آن روز ببيننـد که حيـدر به تو نازد
روزي که ز قبر، آن دو نفر را تو درآري
حق است که صديقه ي اطهر به تو نازد
آن روز ببيننـد همــه بـا گـل لبخند
بر شانـه ي بابا علـي ‌اصغـر بـه تـو نازد
اي وسعت ملک ازلي محفل نورت
ما عيـد نداريـم مگـر روز ظهورت
*****
از لالــه ي زخـم شهــدا خنـده برآيد
کاي منتظران! منتظران! منتَظَر آيد
از چار طرف چشم گشاييـد به کعبه
تـا سوي حرم حجت ثانـي‌عشر آيد
اين يکه‌سواري که نهد روي به کعبه
مهدي‌ است که از بهر نجات بشر آيد
چشم همه روشن که به فرمان الهي
از پيــرهن يــوسف زهـرا خبـر آيد
«ميثم» چه نکو گفت تو را دوست که شايد
ايـن يار سفـر کـرده هميـن جمعه بيايد
*****

زلفت اگر نبود...

زلفت اگر نبود، نسيم سحر نبود
گمراه مي شديم نگاهت اگر نبود
مهر شما به داد تمناي ما رسيد
ورنه پل صراط، چنين بي خطر نبود
تعداد بي نظيريتان روي اين زمين
از چهارده نفر به خدا بيشتر نبود
پيراهن، اشتياق نسيمانه اي نداشت
تا چشم هاي حضرت يعقوب تر نبود
اي آخرين بهار چرا دير کرده اي؟
اي مرد با وقار چرا دير کرده اي؟
*****
اين جشن ها براي تو تشکيل مي شود
اين اشک ها براي تو تنزيل مي شود
رفتي، براي آمدنت گريه مي کنم
چشمان ما به آينه تبديل مي شود
بوي خزان گرفته ي پاييز مي دهد
سالي که بي نگاه تو تحويل مي شود
ايمان ما که اکثراً از ريشه ناقص است
با مقدم ظهور تو تکميل مي شود
تقويم را ورق بزن و انتخاب کن
اين جمعه ها براي تو تعطيل مي شود
اي آخرين بهار چرا دير کرده اي؟
اي مرد با وقار چرا دير کرده اي؟
*****
اي آخرين توسل خورشيد بام ها
اي نام تو ادامه ي نام امام ها
مي خواستم بخوانمت اما نمي شود
لکنت گرفته زبان کلام ها
ما آن سلام اول ادعيه ي توييم
چشم انتظار صبح جواب سلام ها
حالا چگونه دست توسل نياوريم
وقتي گدا به چشم تو دارد مقام ها!
از جانماز رو به بهشت خدائيت
عطري بياوريم براي مشام ها
اي آخرين بهار چرا دير کرده اي؟
اي مرد با وقار چرا دير کرده اي؟
*****
اي التماس و خواهش بالا دوازده
ظهر اذان عقربه ي ما دوازده
من حقم است هشت گرفته ام
يک جمله هم نساخته ام با دوازده
با چند نمره باشد اگر، رد نمي شوم؟
يک، دو، سه، هفت، هشت، نه آقا دوازده
بي تو تمام اهل قيامت رفوزه اند
اي نمره ي قبولي دنيا، دوازده
ثانيه هاي کند، توسل مي آورند
يا صاحب الزمان خدا، يا دوازده!
حالا که ساعت تو و چشم خدا يکيست
آقا چقدر مانده زمان تا دوازده؟
امروز اگر نشد ولي يک روز مي شود
ساعت به وقت شرعي زهرا، دوازده
اي آخرين بهار چرا دير کرده اي؟
اي مرد با وقار چرا دير کرده اي؟
*****
هر شب کنار پنجره هاي وصال تو
حرف تو بود و آمدني که قرار بود
آن روزها که بوي تو در سال مي وزيد
پاييز هم براي درختان بهار بود!
حتي نگاه کردن خورشيد جمعه هم
نذر ظهورت دولت چشم نگار بود
جمعيتي به ناله ي ما گريه مي شدند
از بس که آه ندبه ي ما گريه دار بود
اي آخرين بهار چرا دير کرده اي؟
اي مرد با وقار چرا دير کرده اي؟
*****
دارد دوباره ميوه ي ما کال مي شود
پرواز ما بدون پر و بال مي شود
در آسمان و در شب شعر خدا هنوز
قافيه هاي چشم تو دنبال مي شود
يعني تو آمدي و همه گرم ديده اند
وقتي کنار پنجره جنجال مي شود
روز ظهور تو که دقايق، ستاره اي است
روشن ترين خاطره ي سال مي شود
بيش از تمام بال و پر يا کريم ها
دست کبود فاطمه خوشحال مي شود
اي آخرين بهار چرا دير کرده اي؟
اي مرد با وقار چرا دير کرده اي؟

بزم جان هاست با صفا...

بزم جان هاست با صفا امشب
ز آن جمال خدانما امشب
بر مشام دل خداجويان
مي‏وزد عطر جانفزا امشب
بر جمال خدا شده روشن
چشم چشم انتظارها امشب
يک جهان نور با خود آورده
چشمه‏ي فيض کبريا امشب
شامل هر چه هست و بود و نبود
مي‏شود رحمت خدا امشب
تا که زخم دلت شفا يابد
اي به درد آشنا! بيا امشب
جن و انس و فرشتگان با هم
همه دارند اين نوا امشب
که: شکوفا شده گل نرجس
عالم ‏آرا شده گل نرجس
*****
نخل توحيد، برگ و بار آورد
در خزان، مژده‏ي بهار آورد
چشمه‏ي رحمت خدا امشب
فيض پنهان و آشکار آورد
کشتي بحر نور را نرجس
ناخدا و طلايه‏ دار آورد
بر تن ناتوان بخشيد
بر دل خستگان قرار آورد
در سحرگاه نيمه‏ي شعبان
گل خود را به شاخسار آورد
بر تسلاي قلب مظلومان
ياور و يار و غم گسار آورد
پاسدار حريم قرآن را
با قدم‏هاي استوار آورد
مژده اي دل! که آمده مهدي
شده ايام عيد هم عهدي
*****
اي جمالت خدانما، مهدي!
اي لبت چشمه‏ي بقا مهدي!
شده از يمن مقدمت امشب
دل ياران ز غم رها مهدي!
حرم و زمزم و صفا باشد
از صفاي تو با صفا مهدي!
ما به درگاه لطف تو داريم
همگي روي التجا مهدي!
تو کريمي و ما همه سائل
اي همه رحمت و عطا! مهدي!
امشب آورده رو به درگاهت
هر دل درد آشنا مهدي!
منظر چشم ماست خانه تو
تو بنه پا درين سرا مهدي!
من گدايم، گداي رحمت تو
تشنه‏ام، تشنه‏ي محبت تو
*****
کيستم من؟! گداي کوي توام
مست مست از مي سبوي توام
روز و شب تا که هست و مي‏گذرد
در تکاپوي و جستجوي توام
گر چه چشمم گرفته گرد گناه
در تمناي وصل روي توام‏
هر کسي راست آرزوهايي
به خدا من در آرزوي توام
کعبه‏ي من! هميشه وقت نماز
عوض قبله، رو به سوي توام
گرچه نالايقم ولي اي دوست
آبرومند ز آبروي توام
به سوي توست ديده‏ي همگان
که تويي قلب عالم امکان
*****

امشب از باد صبا...

امشب از باد صبا، بوي کسي مي‏شنوم
هر نفس، بوي مسيحا نفسي مي‏شنوم
مژده‏ي آمدن دادرسي مي‏شنوم
اندرين باديه بانگ جرسي مي‏شنوم
حمدلله که از آه اثر کرده‏ي ما
خبري مي‏رسد از يار سفر کرده‏ي ما
شب قدر است شب نيمه‏ي شعبان، آري
ريزد امشب به جهان رحمت يزدان آري
مي‏دمد روح دگر در تن ايمان، آري
مي‏رسد مصلح کل، منجي انسان آري‏
ليله‏ي نيمه‏ي شعبان، سحري خوش دارد
سحر نيمه شعبان، اثر خوش دارد
خلف منتظر عترت طاها آمد
زاده‏ي منتقم حضرت زهرا آمد
بندگان! خاک ببوسيد که مولا آمد
گو به فرعون زمان، ثاني موسي آمد
آن که رسم ستم از روي زمين بردارد
که به عالم، اثر از جور و جفا نگذارد
غير ازو نيست کسي رهبر و سرور، ما را
لطف او سايه برانداخته بر سر، ما را
رسد از ميمنتش رزق مقدر، ما را
آيد از مرحمتش رحمت داور، ما را
قلب عالم بود و زنده همه عالم ازوست
چشمه‏ي رحمت و گلزار جهان خرم ازوست
اين شب تيره به پايان رسد انشاءالله
يوسف از مصر به کنعان رسد انشاءالله‏
دردها را همه درمان رسد انشاءالله
چون که آن حجت يزدان رسد انشاءالله
اندر آن روز که او سر ز يهودان گيرد
شيعه‏ي بي سر و سامان، سر و سامان گيرد
يارب! آن منتظر اهل ولا را برسان
يارب! آن ريشه‏کن ظلم و جفا را برسان
يارب! آن زنده ‏کن صدق و صفا را برسان
يارب! آن ريشه‏کن ظلم و جفا را برسان
برسان آن که بود مبتکر صلح جهان
تا ازو، روي زمين پر شود از امن و امان
به خدا بار فراق تو کشيدن سخت است
جرعه‏اي از مي وصلت نچشيدن سخت است
هر سخن جز سخني از تو شنيدن سخت است
همه را ديدن و روي تو نديدن سخت است
اي ز نور تو دل و ديده فروزان ما را
در غم خويش ازين بيش مسوزان ما را
اي نظام دو جهان بسته به تار مويت
انس بگرفته دل ما به سر گيسويت
ديده گر قابل آن نسيت که بيند رويت
سوي عالم نظري، اي دل عالم سويت
از همه عالم و آدم به خيال تو خوشيم
در شب هجر به اميد وصال تو خوشيم
اي که اکناف جهان، سفره‏ي عام تو بود
رشحه‏ي فيض ابد، ريزش جام تو بود
مصلح کل تويي و صلح به نام تو بود
رجعت آل علي بعد قيام تو بود
اين تويي آن که جهانت همه تسخير شود
دولت آل علي از تو جهانگير شود

صبحدم پيك مسيحا...

صبحدم پيك مسيحا دم جانان آمد
گفت برخيز كه آرام دل و جان آمد
سحر از پرده نشينان حريم خلوت
نغمه برخاست كه شاهنشه خوبان آمد
عاشقان را رسد اين طرفه بشارت ز سروش
كه سحرگاه شب نيمه شعبان آمد
مى ‏كند مرغ سحر زمزم بر شاخ گل
كه ز نرگس ثمرى پاك بدوران آمد
وارث تاج نبى اوست كه با دعوت حق
بهر افراشتن پرچم قرآن آمد
شهسواريست كه با صولت و بازوى على
از پى كشتن كفار به ميدان آمد
مظهر صلح حسن اوست كه با حلم حسن
پى آرامش دلهاى پريشان آمد
آنكه اندر رگ او خون حسين ابن عليست
پى خونخواهى سالار شهيدان آمد
در ره زهد و عبادت چو على ابن حسين
سوى حق قافله راسلسله جنبان آمد
علم باقر همه در اوست كه با مشعل علم
رهبر جامعه بى سر و سامان آمد
تا ز ناپاك كند مذهب صادق را پاك
مظهر راستى و پاكى و ايمان آمد
هم چو كاظم كه بود قبله حاجات و مراد
دردمندان جهان را پى درمان آمد
چون رضا تا كه كند از رنگ علوم
وارث افسر سلطان خراسان آمد
اوست سرچشمه ‏ى تقوا و فضيلت چو جواد
منبع فيض و جوانمردى و احسان آمد
هادى وادى حق كز پى ارشاد بشر
با چراغ خرد و دانش و عرفان آمد
يادگار حسن عسگرى پاك سرشت
كه جهان را كند از عدل گلستان آمد
قائم آل محمد شه اقليم وجود
كه بفرمانده ى عالم امكان آمد
طبع خاموش «رسا» باز چو مرغان چمن
پى تبريك چنين شاد و غزلخوان آمد

باز در دستان من...

باز در دستان من شور قلم اعجاز کرد
زخم هجران از زبان واژه ها سر باز کرد
داغ آن يار سفر کرده همان يوسف ترين
در رديف غم نواي قلب ما را ساز کرد
هجر خورشيد وجودش بر شب دل مشکل است
چشم باراني من اين نکته را ابراز کرد
بارالها او کجا هست و کجا دارد مکان؟
تا به کي بايد که پنهان از همه اين راز کرد
گر چه داغ غيبت خورشيد داغي تازه نيست
بايد امشب در شب ميلاد او پرواز کرد
شام عيد است و دلم مشمول لطف کبريا
مي پرد مرغ دل من در هواي سامرا
*****
دارد امشب سامرا حال و هواي ديگري
گوييا برپا شده ارض و سماي ديگري
پشت درب خانه ي شاه کريم ابن الکريم
مي رسد از راه پشت هم گداي ديگري
گرد آن گهواره ي از جنس نورش مي رسد ...
... دم به دم خيل فرشته از فضاي ديگري
عالم امشب سوي او دارد سر راز و نياز
آمده کعبه، منا، سعي و صفاي ديگري
وارث شمشير حيدر وارث علم علي
آمده در دو جهان خيبرگشاي ديگري
مصطفي و مرتضي و مجتبي، زهرا، حسين
جلوه ي اين پنج تن شد جلوه گر در عالمين
*****
رحمت رحماني حق گشته جاري در جهان
مات مانده در بيان فضل او عقل و زبان
بوي نرگس در جهان پيچيده عالم گشته مست
از شميم جانفزايش شد دل عالم جوان
آسمانها زير پايش فرش راهي مختصر
روشناي خانه ي او شمس و نجم و کهکشان
عالمي مجنون و ليلاي دو عالم روي او
جان عاشق ها فداي مهدي صاحب زمان
کي بيايد در شماره فضل بي پايان او
عالمي از وصف رويش عاجز است و ناتوان
مدح او کي در زبان آدمي کامل شود
آري آري وحي بايد بر زبان نازل شود
*****

صد طبق گل به مقدم جانان

صد طبق گل به مقدم جانان به زلالي قطره ي باران
آب هستي ز دور مي ريزد به کوير عطش گرفته جان
از افقهاي سبز مي رويد نــور امّيــد در دل انسان
مژده اي دل که سر رسيد فراق شد شب نيمـه مه شعبـان
از پس ابــر ،مِهــر جــان آمـد
مهدي صاحب الزمان آمد
*****
از رمق اوفتاد چرخ قرار گشت باطل، برون ز حــدّ مــدار
خرم آن ماه کز رخش ساطع گشته نور وجــود هــزار هـزار
شجر نخل اوصيا امشب تازه وقت سحــر نشست به بــار
در تمناي روي ماهش دل منصرف شد ز شوق گشت و گذاز
اينکــه مُلک و مَلَک بـود رامـش
حجت بن الحسن بود نامش  
*****
در شب ديو ظلمت و شب زور منجـي کل خلــق کرد ظهــور
حجره نرگس از گل قدمش شد بسان حرا و وادي طور
صد چو يوسف به اکتساب رخش آرزويي است که برده اند به گور
يا رب اين ماه پاره تا به ابد از گزند نگاه باد به دور
تا خدا هست و هست وجهه ذات
بر گل روي حضــرتش صلوات
*****
به تلاطم فتاده پهنه خاک آسمان سينه از شعف زده چاک
زلف او چون مجعّد است و سياه برده زير سؤال سبزي تاک
«لَن تراني» نمي کنم هرگز که بود ذکر دل «مَتي و نَراک»
در لجن زار معصيت گيرم اي که صافي چو دُر چو شبنم پاک
نرگس نازم اي گل نرگس
نظري حق مادرت نرجس
*****
اي اميد دل شکسته دلان اي نجات بخش جمله پير و جوان
لغزش از پاي تا سرم ريزد هم ز دست و ز پا و چشم و زبان
غايب از ديده ها ولي حاضر حاضرم تا دهم به پاي تو جان
چند در غيبتي و ما مهجور سيري از دست دوستان به گمان
يک شب از عمق دل صدايم کن
در قنـوت سحــر دعــايم کن
*****
آخرين توشه هدايت حق خيمه غيبتت حکايت حق
آيه بر دست حيدري تو نيست هيچ چيزي مگر روايت حق
هر که بدگويي تو کرد يقين کرده بي پرده پُر سِعايت حق
در ظهور تو خلق مي بينند در کفت دور کعبه رايت حق
زنده کن التهـاب بدر و حنين
اي قيام تو انتقام حسين
*****
مبتلايي به داغهاي حسين جاي پاي تو جاي پاي حسين
در خروش صداي شمشيرت در طنين نيست جز صداي حسين
نيست در دست هيچکس جز تو وصله جامه پاره هاي حسين
تا ابد هم خداي مي گريد بس فزون بود دردهاي حسين
حق آن شاه تشنـه بـي آب
اي حسين زمان مرا درياب
*****

ولادت امام زمان(عج) - سرود 2

عيد نجات بشر آمد
حجّت ثاني عشر آمد
مهدي موعود، حجت معبود
عيد ميلادت مبارک(2)
*****
کرده جهان بوي خدا حس
از نفست اي گـل نـرگس
مسيح عالـم، قبلــه ي آدم
عيد ميلادت مبارک(2)
*****
بر لب تـو ذکر خداوند
بر لب زهرا گل لبخند
يوسف زهرا، اميد دل‌ها
عيد ميلادت مبارک(2)
*****
تو آرزوي شهـدايي
منقتم خون خدايي
اميد احمـد!، روح محمّد!
عيد ميلادت مبارک(2)
*****
اي مــه دلربــاي بابا
قرآن بخوان براي بابا
امـام قـرآن، تمـام قـرآن
عيد ميلادت مبارک(2)
*****
حيدر و احمد به تو نازند
آل محمّـد بـه تـو نازند
تو جان جاني، جــان جهاني
عيد ميلادت مبارک(2)
*****
کعبـه بـود در انتظارت
حسين گشته بي‌قرارت
چشم سپاهت، بود به راهت
عيد ميلادت مبارک(2)
*****

ولادت امام زمان(عج) - سرود 1

قدم بـه چشـم مـا زدي يا اباصالح
خوش آمدي خوش آمدي يا اباصالح
*****
تو شمع جمـع عالمي ماه زهرايي
تو طور و محکماتي و نور و طاهايي
تو منجــي جهانـي و يـاور مايي
تو نـور حـي سرمـدي يا اباصالح
قدم بـه چشـم مـا زدي يا اباصالح
خوش آمدي خوش آمدي يا اباصالح
*****
تو جان جان عالمي جان به قربانت
پدر شکفته چون گل از صوت قرآنت
بوسه زده بـر دهـن و لب خندانت
آينـــه ي محمّـــدي يــا ابـاصالح
قدم بـه چشـم مـا زدي يا اباصالح
خوش آمدي خوش آمدي يا اباصالح
*****
اي صلوات کبريـا بـر گـل رويت
اي همـ? بهشتيـان سائـل کويت
دست خدا، دست خدا دست و بازويت
يا سيـدي يا سيـدي يا ابـاصـالح
قدم بـه چشـم مـا زدي يا اباصالح
خوش آمدي خوش آمدي يا اباصالح
*****
تويـي معـز الاوليـا يا ولي‌الله
تويـي اميـد انبيـا يـا ولي‌الله
به جـان فاطمـه بيـا يـا ولله
چرا نهان ز ما شدي يا اباصالح
قدم بـه چشـم مـا زدي يا اباصالح
خوش آمدي خوش آمدي يا اباصالح
*****
سلام ما سلام ما به قيام تو
دورد ما درود ما به صيام تو
حقيقت وحي خدا در پيام تو
اميد آل احمـدي يا اباصالح
قدم بـه چشـم مـا زدي يا اباصالح
خوش آمدي خوش آمدي يا اباصالح
*****
جاي تو خالي و جهان غرق نور تو
تو غايبي و عـالمي در حضـور تو
عبادت خالص ما شوق و شور تو
مؤيـد و مؤيــدي يــا ابـاصالح
قدم بـه چشـم مـا زدي يا اباصالح
خوش آمدي خوش آمدي يا اباصالح
*****

تابيد نور اكبر و ...

تابيد نور اكبر و گفتند محشر است
در جلوه اي دگر شد و گفتند حيدر است
مردم به حيرت اند نبوت كه ختم شد
يا للعجب، علي است اين پسر يا پيمبر است!

گفتم اي دل به ...

گفتم اي دل به جان رسيدم گفت
زچه گفتم از آنچه ديدم گفت
زچه خم گشته قامتت گفتم
از غم هجر او خميدم گفت
تو کجا و غمش کجا گفتم
اين بلا را به جان خريدم گفت
عجب از اشک آه تو گفتم
به خدا زين دو، روسپيدم گفت
با گناهان چه مي کني گفتم
که علي مي دهد  نويدم گفت
به که دل بسته بگو  گفتم
کسته عشق آن شهيدم گفت
ديده اي کربلاي او گفتم
اين بود منتها اميدم گفت
در مديحش بگو  سخن گفتم
من ز پير خرد شنيدم گفت
که در او بين جلال سرمد را
صورت و  سيرت محمد را  
*****
دل زدنيا گسسته ام امشب
خوش از اين دام رسته ام امشب
تا شود خانه ي محبت دوست
دل زدنيا گسسته ام امشب
پي تجديد عهد با جانان
همه عهدي شکسته ام امشب
در هواي طواف کعبه عشق
با احرام بسته ام امشب
مژده آمد که ميرسد از راه
آن نگار خجسته ام امشب
به اميدي که دست من گيرد
سر راهش نشسته ام امشب
تا زديدار او صفا  يابد
اين دل و جان خسته ام امشب
ارمغانم به آستانه ي او
بود اين گل که بسته ام امشب
که در او بين جلال سرمد را
صورت و سيرت محمد را
*****
عقل کل را نظير مي آيد
عشق را وزير مي آيد
نهر ديگر جدا شد از کوثر
يا که خير کثير مي آيد
بار ش رحمت خدا امشب
بر کبيرو صغير مي آيد
امشب از توده گنه کاران
ناله يا مجير مي آيد
هر دم از بندگتن خاک نشين
بانگ نعم الأمير مي آيد
زسرا پرده جلال حسين
طرفه ماهي منير مي آيد
کز تجلاي روي زيبايش
مهر گردون حقير مي آيد
پسري داده بر حسين خدا
که پدر را نظير مي آيد
اوست روح کرامت و کرمش
خلق را دستگير مي آيد
شيري از بيشه علي برخاست
که چو او شير گير مي آيد
خون، خون خداست در بدنش
که چنين دلپذير مي آيد
او علي اکبر است و در مدحش
نغمه از عقل و پير مي آيد
که در او بين جلال سرمد را
صورت و سيرت محمد را
*****
چرخ دين جلوه اي دگر دارد
ماهي از مهر خوبتر دارد
آسمان را بگو برون آرد
ماه از اين خوبتر اگر دارد
پسري در کمال زيبايي
جاي در دامن پدر دارد
شد زلطف خدا حسين پدر
پسرت ياعلي پسر دارد
جاي زهرا در اين ميان خالي است
کز رخ طفل بوسه بر دارد
نيست زهرا ولي بود زينب
که چو جان طفل را ببر دارد
ديد حق بر حسين و داغ دلش
کز غم سيد البشر دارد
خواست کز خاطر خطير حسين
اين غم جانگداز بر دارد
داد او را يگانه فرزندي
که نشان از پيامبر دارد
مي کند ياد جد اطهرا خويش
تا به رخسار او نظر دارد
او علي اکبر است و در وصفش
اين سخن را ملک زبر دارد
که در او بين جلال سرمد را
صورت و سيرت محمد را
*****

شاعر: سید رضا مؤید

شب است و ساقي مجلس ...

شب است و ساقي مجلس به گردش ساغر آورده
که سيمرغ دل مستان ز شادي پر در آورده
نمي دانم چه رخ داده که طبع سر کشم امشب
قلم را بار ديگر در مصاف دفتر آورده
گمانم ليلي حسن قدم از قلزم رحمت
براي رحمت للعالمينش گوهر آورده
کمال نهضت خونين عاشوراست شادي کن
که پيک خوش خبر يک مژده از جان پرور آورده
امير آمد، وزير آمد، سفير آمد که هستي را
ورود اين سه تن تاب و توان ديگر آورده
حسين فلک نجات و سيد سجاد سکانش
بر اين کشتي خدا هم بادبان و لنگر آورده
برو باد صبا بر گو به زهرا ديده ات روشن
که از بهر حسينت ام ليلا ياور آورده 
در و ديوار يثرب مي زند فرياد آزادي
که مصباح الهدي را حق شکوه ياور آورده
پدر آمد پسر آمد عموي نازنين آمد
به پشتيباني آنان علي را مظهر آورده
براي سرفرازي بر فراز نيزه دشمن
علي اکبر از بهر سرافرازي سر آورده
قد و بالاي او را ديد جبريل و بخود گفتا
خدا از بعد پيغمبر مگر پيغمبر آورده
شگفتي آفرين و خوش تماشايي بود رويش
تعالي الله از اين نقشي که کلک داور آورده
عروس فاطمه امشب به پاس ياري قرآن
براي سنگر الله اکبر، اکبر آورده
جوانان را بشارت ده خدا از نسل پيغمبر
براي جانفشاني بر جوانان رهبر آورده
چه رهبر؟ رهبري قاطع چه قاطع؟ در عمل فاتح
که از فتحش فلک فتحاً مبينا زيور آورده
قدم در ملک هستي زد علي را مظهر قدرت
چه قدرت قدرت مطلق که حق احيا گر آورده
حسين بن علي را داده حق فرخنده مولودي
که با ميلاد خود تفسير نص کوثر آورده
بگو تا کربلا آماده سازد سنگر خود را
که بهر يوسف زهرا خدا همسنگر آورده
به تير و نيزه و شمشير و خنجر مژدگاني ده
که اين زيبا پسر بهر نشانه پيکر آورده
براي سرفرازي بر فراز نيزه دشمن
علي اکبر از بهر سرافرازي سر آورده

شب ولادت تو ...

شب ولادت تو عيد سيدالشهداست
دلم خوش است که ميلاد اکبر ليلاست
تو آمدي که بگويي حسين تنها نيست
و تا قيام قيامت حسين پابرجاست
همينکه چشم تو وا شد مدينه روشن شد
به يمن خاک کف پاي تو که عرش خداست
مسيح خانه ي اربابمان تويي آقا
چرا که در رگ تو خون حيدر و زهراست
ستاره ها همه امشب به خاک مي ريزند
و مقصد همه پايين پاي کرببلاست
خدا به روي تو امشب گلاب مي ريزد
براي اينکه لبت مشک حضرت سقاست
براي مادر تو کعبه اي بنا کرده
دو چشم زمزمُ اين گونه ها که سعيُ صفاست
شب ولادت تو بوي ياس مي آيد
يقين بدان تو که مادر بزرگ تو اينجاست
تو در حوالي بالاترين دنيايي
چرا که مهد تو آغوش زينب کبراست
تويي که راه نجات از نگات معلوم است
و تار موي تو تا روز حشر پرچم ماست
تو هم شبيه علي افتخار ميکده اي
علي خانه اربابمان خوش آمده اي
*****
لب تو واشد و تاريخ را مصفا کرد
تو را خداي تو تقديم دست ليلا کرد
تو را براي حسين آفريد و ‌کرببلا
و بعد صحنه ي جنگ تو را مهيا کرد
براي اينکه تو عين پيامبر باشي
تو را شبيه پيمبر امير دلها کرد
رخ تو را ز رخ مصطفي کشيد خدا
و بازوان تو را بازوان مولا کرد
همينکه قبله تو را ديد دستُ پا گم کرد
شدي تو يوسفُ حق کعبه را زليخا کرد
اذان که گفت در گوش تو امير عرب
تو را هوائي ديدار روي زهرا کرد
به روي سينه ي تو تا که بوسه زد زينب
فضاي قلب تو را مثل طور سينا کرد
به بازوان تو وقتي نظر نمود حسين
دلاوري تو را هم تراز سقا کرد
همينکه روي تو وا شد از آسمان خورشيد
نشست روي قشنگ تو را تماشا کرد
تويي که در نفست يک جهان غزل داري
به روي باغ لبت کوهي از عسل داري
*****
کسي مثال تو آئينه پيمبر نيست
و يا شبيه تو مثل علي دلاور نيست
تو آمدي و شبيه ولادت زهرا
خدا نوشت به دلها حسين ابتر نيست
تمام عرش اگر روي کفه اي باشند
به تار موي گداي درت برابر نيست
هميشه تيغ تو چون رعدُ‌ برق مي بريد
چرا که تيغ تو از ذوالفقار کمتر نيست
هزار لشگر جنگي هزار فرمانده
حريف ضربه ي دست علي اکبر نيست
مرا به خاک درت نوکري است اربابي
چرا که خاک درت کمتر از ابوذر نيست
ز خاک پاي تو جوشيد چشمه ي کوثر
مقام حضرت ليلا که مثل هاجر نيست
تو آمدي که اذان نمازها باشي
تو آمدي که گل ياس کربلا باشي
*****
منم گداي قديمي دستهاي شما
من آفريده شدم تاشوم گداي شما
ز ناز چشم تو جبريل هم به شک افتاد
پيمبري تو مگر جان من فداي شما
تو بوتراب حسيني پيمبر ليلا
مسير سبز بهشت است چشمهاي شما
ز روي مأذنه امشب اذان بگو آقا
که خلق بيمه شوند از دم صداي شما
اگر مقام تو گويم به خلق مي ميرند
هزار يوسف مصري نشسته پاي شما
کرامت تو شبيه امام دوم بود
مدينه سير شد از نان سفره هاي شما
معلمان ادب راويان مکتب عشق
گرفته اند همه يک نخ از عباي شما
بيامرا برسان مثل حضرت فطرس
پري بده بپرم باز در هواي شما
به جان مادرت آقا صداقت است اگر
شبي مرا برسانند کربلاي شما
وضو گرفته و ذکر حسين مي گيرم
به سر زنان وسط گريه هام مي ميرم
*****