آتش کشد زبانه ...
آتش کشد زبانه ز دور و برم خدا
خاکسترش نشسته به روي سرم خدا
پور خليلم و وسط شعله ها اسير
اين درد غربت است به جان مي خرم خدا
دشمن غرور موي سپيد مرا شکست
اما کسي نبود شود ياورم خدا
بي درد سر به شخصيتم لطمه زد عدو
مستانه خنده کرد به چشم ترم خدا
بيرون مرا چگونه ز خانه کشيد و برد
پيداست از کبودي بال و پرم خدا
صد شکر نيمه شب سر من بي عمامه شد
ياد غرور آن سر بي معجرم خدا
وقتي که سوي چشم مرا ضرب او گرفت
ديدم چگونه خورد زمين مادرم خدا
با دست بسته در نظر اهل خانه ام
ياد آور شکستگي حيدرم خدا
گر چه کسي نبود تماشا کند مرا
در فکر کوچه گردي آن خواهرم خدا
غم هاي عمه عاقبت انداختم ز پا
ديدي که داغ غربتش آمد سرم خدا
خاکسترش نشسته به روي سرم خدا
پور خليلم و وسط شعله ها اسير
اين درد غربت است به جان مي خرم خدا
دشمن غرور موي سپيد مرا شکست
اما کسي نبود شود ياورم خدا
بي درد سر به شخصيتم لطمه زد عدو
مستانه خنده کرد به چشم ترم خدا
بيرون مرا چگونه ز خانه کشيد و برد
پيداست از کبودي بال و پرم خدا
صد شکر نيمه شب سر من بي عمامه شد
ياد غرور آن سر بي معجرم خدا
وقتي که سوي چشم مرا ضرب او گرفت
ديدم چگونه خورد زمين مادرم خدا
با دست بسته در نظر اهل خانه ام
ياد آور شکستگي حيدرم خدا
گر چه کسي نبود تماشا کند مرا
در فکر کوچه گردي آن خواهرم خدا
غم هاي عمه عاقبت انداختم ز پا
ديدي که داغ غربتش آمد سرم خدا
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۹۱ ساعت 11:25 توسط مهدی سروری
|