ز پا افتاده بابا، علي اكبر تو
تنم شد اربـا اربـا، فدائي سر تو
تو را خواندم كه دست مهر تو چشمم ببندد
نخواندم تـــا تو را گريانم و دشمن بخندد
ابا المظلوم حسين(3)
*****
صدايت كردم اما، سراپا اضطرابم
مبادا ديدن تو، بگيرد جان بابم
اگر شوق تماشايت نبود اي مهربانم
كجا ميخواندمت، تا خون بگريد باغبانم
ابا المظلوم حسين(3)
*****
پدر جان در همان دم، كه افتادم ز مركب
شنيدم ناله‌هاي، زني با عطر زينب
يقينم شد كه دارم ميهمـان نازنيني
تو را خواندم بيائي مــادر خود را ببيني
ابا المظلوم حسين(3)
*****