آه، اين من و اشك دانه دانه، اي تير دشمن كن كمانه
كن چشم سـقا را نشانه، واي واي
آه، سقا دلش در پيچ و تاب است، آبرويم اين مشك آب است
منتظرش طـفل رباب است، واي واي
اي تير در كمان تو مكن ز غم كمـانم
مكن تو تا قيامت خجل ز كودكـانم
حسين عزيز زهرا(2)
*****
آه، دستم جدا شد اي حسين جان، دل بسته‌ام به مشك طفلان
گرفــتــه‌ام او را بـه دندان، واي واي
آه، به مـشـك آبــم تير خورده، به مـثـل من شده فسرده
گـمـان كـنـم شـش ماهه مـرده، واي واي
روي زمين فــتــاده تمام بود و هستم
مي‌ميرم از خجالت بوسه مزن به دستم
حسين عزيز زهرا(2)
*****
آه، ديگر تب و تابي ندارم، من گـوهـر نـابي ندارم
جز اشك خـود آبي ندارم، واي واي
آه، شد ديدني سقاي طفلان، اي دلبرم دلم مسوزان
مـرا به خيمه بـر مگردان، واي واي
اي يار تنهاي من تنهـايي‌ام چو ديدن
صف زده و كف زده به سوي من دويدن
حسين عزيز زهرا(2)
*****
آه، بيا بيا ماه دل آرا، كه علقمه دارد تماشــــا
عـلـقـمه دارد بــوي زهـرا، واي واي
آه، بيا بيا اي هست و بودم، كه زائر ياس كبودم
بپاي او من در سـجودم، واي واي
اي ماه بي قرينه علقمه شد مدينه
دارد شكسته سينه سـر مرا به سينه
حسين عزيز زهرا(2)
*****